امروز جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۵۵
کد خبر: ۲۷۰
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۵
گفتگو با عباس گلرو در خصوص سردار شاطری:
يک روزي سردار شاطري گفتند من يک بلندياي را در جنوب ديده ام و دارم فکر ميکنم که بتوانم آنجا را تبديل به يک پارک بکنم. چنان با شوق و احساس خوشحالي حرف ميزدکه انگار نميتواند آن شب بخوابد و بايد کارش را شروع بکند و ثمرهاش را ببيند.

گروه سیاسی - رجانیوز: ویرانی های جنگ ۳۳ روزه به تعبیر رهبری انقلاب قرار بود ویروسی باشد که شیرینی پیروزی در جنگ ۳۳ روزه را به کام جبهه مقاومت تلخ کند .اسرائیلی ها آنقدر در این جنگ تاسیسات عمومی و خدماتی و پل و مدرسه و بیمارستان و ... را زدند تا نه تنها مسیحیان و اهل تسنن بلکه شیعیان را هم رو به روی سید مقاومت قرار دهند .

 امام خامنه ای در پیامی  به سید مقاومت خبر از یک جنگ و جهادی دیگر در جبهه آبادانی و حل مشکلات مردم داده بودند که تکمیل کننده پیروزی بزرگ ۳۳ روزه خواهد شد .

مادر عماد مغنیه از او پرسیده بود که آیا این همه ویرانی را می توان درست کرد ؟ عماد مغنیه گفته بود یگ نفر قرار است بیاید که کار خودش را خوب بلد است .

شهید شاطری که در لبنان به نام حسام خوشنویس معروف شد و سال ها بدون هیچ مرزی در میان اهل تسنن و تشیع آذربایجان و کردستان و کشورهای افغانستان و عراق در زیر باران خطرها جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ، برای این کار انتخاب شده بود .

سید حسن نصرالله میان مردم رفت و گفت لبنان را از آن چیزی که بود زیباتر خواهیم ساخت "اجمل مما کانت ..."

به تعبیر سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی ، حسام خوشنویس یا همان سردار شاطری ما تنها لبنان را نساخت بلکه دل های مردم لبنان و منطقه را از مسیحی و سنی و .. را فتح نمود و پیروزی دنیای اسلام را تکمیل نمود .

در این قسمت مصاحبه عباس گلرو کاردار سفارت ايران را می خوانیم  که در شماره هشتم رمز عبور منتشر شده است .

مشما از چه زماني و چطور با شهيد شاطري آشنا شديد؟

زمان آشنايي بنده با شهید شاطري بر مي گردد به سال ۱۳۸۵ که ما در بيروت در سفارت جمهوري اسلامي ايران ماموريت داشتيم. آنجا بود که با سردار شاطري به نام مهندس حسام خوشنويش آشنا شديم و اين ابتداي آشنايي ما  بود و توفيق آن را داشتم تا دو روز قبل از شهادت سردار شاطري با هم در دمشق در تماس بوديم و همکاری داشتیم.

من مایلم  در ابتدا مراحل زندگی سردار شاطري را از حيث خدماتي که ارائه داده در چهار مرحله بیان کنم:

اولین مرحله ، هشت سال دفاع مقدس است که عازم جبهه های غرب می شود.

مرحله دوم مرحله اي است که در افغانستان ماموريت بازسازی پيدا مي کنند.

مرحله سوم در لبنان و بعد از جنگ ۳۳ روزه است که آنجا نیز با مأموریت بازسازی رفتند.

مرحله چهارم شروع بحران در سوریه است که به سوریه تردد داشتند و نوع کار باز بحث خدمات رسانی به محرومین و بازسازی بود.

 در اين چهار مرحله خدمات سردار شاطري ارائه شده و اين چهار مرحله چند ويژگي دارد. ويژگي اول  اين است که سردار شاطري از موطن و زادگاه خودش به خارج از مرز کشور مهاجرت کرده است.

در مرحله اول  که به سمت  غرب کشور عزيمت مي‌کند. ۸ سال دفاع مقدس سردار شاطري حضور  پر رنگ و فعالي در جنگ داشتند. در افغانستان ، لبنان و سوريه هم همینطور بود. در چهار مرحله سردار شاطري از  سرزمين خودش مهاجرت کرده و رفته در جاي ديگري خدمات ارائه مي دهد.

ويژگي دوم اين است که در هر چهار مرحله جنگ و درگيري در اوج خودش می باشد.

ويژگي سوم اين است که در هر چهار مرحله، آمريکا و رژيم صهونيستي را بعنوان دشمنان اصلی در رویارویی مقابل خود دارد. يعني شهيد عزيز ما فقط با يک دشمن منطقه اي و کوچک درگير نيست بلکه با يک دشمن بين المللي مواجه است ، با آمريکا و رژيم صهيونيستي. يعني جايي که ايشان رفته و در حال خدمت هست اوج جنگ و درگيري است که مي‌رود آنجا و مشغول خدمت مي شود.

ويژگي چهارم اين است که در اين مناطق خرابي و ويراني زياد است و رد پاي محرومين و مستضعفين هم هست و در آنجاست که دست نياز مردم منطقه به سمت  سردار شاطري است که برود  ويراني ها و خرابي هايي که از جنگ به وجود آمده را بازسازي کند. ويژگي ديگر اين است که در اين مناطقي که سردار شاطري رفته حضور شيعه  پررنگ است و خدمات ايشان شامل حال شيعياني مي‌شود که مورد ظلم قرار گرفته‌اند و ايشان در آنجا خدمات رساني مي کند.

در يک جمع بندي مي توان گفت که سردار شاطري يک مجاهدِ مهاجر است که به يک منطقه‌اي که جنگ و درگيري و محروميت و خرابي هست  و به جايي می رود که نياز به او دارد که بيايد و آنجا را بسازد و اميد بدهد. اينجا است که سردار شاطري برگزيده ميشود و خدماتش را در آنجا ارائه مي کند.

درباره اقدامات شهيد شاطري در بازسازي‌ها توضيح دهيد. به خصوص در لبنان که با ايشان در ارتباط بوده‌ايد.

سال ۱۳۸۵ رژيم صهيونيستي جنگ همه جانبه اي را عليه لبنان آغاز کرد که در واقع هدف اصلي اين جنگ مقاوت اسلامي در لبنان بود. آنها سالها با طرق مختلف آزمايش کرده بودند و با روش هاي مختلف سياسي- نظامي تلاش کردند تا بتوانند حزب الله لبنان را به شکست بکشانند اما شکست خوردند. اما  به هر حال سناريوي نظامی معروف به جنگ تموز ۲۰۰۶ کليد خورد و  رژيم صهيونيستي يک جنگ همه جانبه را آغاز کرد که با عقبه حمايتي از سمت آمريکا و کشورهاي غربي همراه بود در منطقه هم حمايت مي شد و حتي در داخل لبنان  بودند جريان هايي که با حزب الله خيلي رابطه خوبي نداشتند و هم پيمان  آمريکايي ها بودند و اين جنگ آغاز شد.

جنگ ۲۰۰۶ جنگ سنگيني بود و فشار  سنگيني هم به مقاوت وارد آمد، اما حزب الله  و مقاوت اسلامي توانست پيروز از جنگ خارج بشود. جنگ که تمام شد آغاز راه بود و آثار خرابي آنقدر زياد بود که کسي باور نداشت بشود اين خرابي ها را به سرعت و با اين کيفيت باز سازي کرد.اين برهه خيلي سختي بود و رژيم صهيونيستي عامدانه تمام مناطق حساس و مهم مثل پل ها،بيمارستان ها و مراکز کليدي که خدمات اجتماعي ارائه مي دادند را  عامدانه مورد هدف قرار داده بود با این خیال باطل که مقاومت اسلامي را تحت فشار  افکار عمومي  لبنان قرار بدهد.

 در اين حين بود که کساني هم که در داخل لبنان بودند به کمک جريانات خارجي، کنفرانس گذاشته بودند و براي بازسازي لبنان کمک جمع کرده بودند  و کمک هاي سنگيني هم هم جمع کرده بودند. ميلياردها  دلار بعضي از کشورها داده بودند براي بازسازي لبنان ولی معلوم نبود این پولها به کجا رفت و صرف چه شد! در اين شرايط و با اين حجم سنگين خسارتي که به بار آمده بود لبنان نيازمند دو چيز بود: يکي امکانات و يکي مديريت قوي که بتواند اين بازسازي را هم با سرعت و هم با کيفيت به بهترين نحو انجام دهد. در اين شرايط بود که  شخصي به نام «حسام خوشنويس» که همان سردار شاطري عزيز ما بودند  ظاهر شد و در ابتداي کار خب خيلي‌ها باور نداشتند اين عزيز ساده و بي آلايش بتواند بار سنگين بازسازي را به دوش بگيرد و  حجم خسارت و سنگيني اين بار نيازمند بسیار بالا بود.

طبيعتا کسي که انتخاب شده بود از جمهوري اسلامي ايران به درستي انتخاب شده بود. بعد از مدتي ايشان شروع کردند به کار و در سه مرحله سردار شاطري کار خودش را انجام داد.

مرحله اول جمع آوري اطلاعات از حجم خسارتها و ویرانی بود. يعني يک  ارزيابي ميداني از حجم خساراتي که به بار آمده بود انجام دادند.ايشان خيلي سريع به مناطق  جنگي و خسارت‌ديده و آسيب‌ديده مي رفتند و خودشان شخصا حضور پيدا مي کردند. اينطور نبود که ايشان که رئيس ستاد بازسازي بود دیگران را بفرستد . نه، خودش  در صحنه حضور پيدا کرد. از جنوبي‌ترين نقطه لبنان يعني مرز با رژيم صهيونيستي شروع کرد تا بعلبک و جاهايي که اسرائيل مورد حمله قرار داده بود و تا بيروت  و ضاحيه،يک ارزيابي ميداني به دست آورد.

مرحله دوم اين بود که طراحي و مهندسي بازسازي را انجام داد و  مرحله سوم  هم مرحله اجرا بود. اين سه مرحله با سرعت و کیفیت انجام می شد. چون وقتي نبود و نياز به اين بود که آثار منفي ناشي از جنگ که در افکار عمومي ايجاد شده بود برطرف شده و سريعتر آسايش و امنيت مردم تامين بشود. بازسازي انجام بشود،خرابي ها آباد بشود و مردم برگردند به زمان قبل از جنگ و روحيه مردم ترميم شود. بنابراين اين کاري بود که مهندس شاطري انجام دادند و در يک مدت زماني بسيار کوتاه و با امکانات کم و با تعداد نيروي بسيار کم خودشان آمدند در ميدان حاضر شدند و ارزيابي ها را انجام دادند و بازسازي ها را شروع کردند.

من يک نکته را عرض بکنم و آن هم اين است که آن زمان که در جنوب لبنان داشت  بازسازي ها توسط هیأت جمهوری اسلامی ایران انجام مي شد، همزمان طوفان  کاترينا در آمريکا خسارت به بار آورده بود و آمريکايي ها در مديريت  بازسازي و جمع  و جور کردن بازسازي و خرابي هاي اين طوفان مانده بودند. من يادم هست در يکي از مقاله ها در روزنامه هاي آمريکايي خواندم که در شرايطي  که ما شاهد هستيم که در لبنان، مقاومت آمده و بازسازي مي‌کند و حجم سنگين خسارت هايي که به بار آمده با کمترين  امکانات بازسازي کردند؛ ما در جمع کردن  اين خرابي ها و آسيب ناشي از طوفان کاترينا مانده ايم. اين  خودش يک گواه خيلي مهمي است براي  اينکه سردار شاطري و مجموعه اي که آنجا داشتند زحمت مي‌کشيدند  چه کار بزرگ و عظيمي را در لبنان انجام داده‌اند.دليل انجام چنين کاري  هم چيزي جز اخلاص در کار  واعتقاد به کار نيست.

ايشان  رفته بود آنجا که به  مردم محروم که آنجا مظلومانه در مقابل سنگين‌ترين حملات رژيم صهيونيستي ايستاده بودند خدمت کند. اين  ناشي از اخلاص ايشان و  مجموعه اي که با ايشان کار مي کردند بود. پشتکار، عزم و اراده و اعتقاد واقعي به کار داشتند. در لبنان البته برخی کشورهای دیگر مثل قطر و کويت هم آمده بودند و چادر زده بودند که کار  بازسازي را انجام بدهند؛اما طبیعتا هر کدام از آنها دنبال اهداف خاص خود بودند. روحيه  کار و عزم اراده اي که در تیم هیأت بازسازی جمهوری اسلامی ایران بود با اينها فرق داشت. اينها اعتقادي آمده بودند ولي آنها با اهداف مختلف در همان زمان ميليون ها دلار آوردند هزينه کردند. اما اين  کارها هيچ نمودي نداشت و هيچ اثري در افکار عمومي مردم لبنان نداشت. اما کاري که سردار شاطري در لبنان انجام داد  کاري بود که بر دل مردم نشست. يک سفري بود که يک مقام  بلندپايه سياسي کشور ما آمده بودند لبنان و ما با ايشان در قالب يک هيئتي رفتيم جنوب لبنان. براي من  خيلي جالب بود که  مردم آمده بودند با همان سبک سنتي  محلي لبناني براي استقبال از هيئت ايراني و من ديدم که  خيلي از مردم  به جاي اينکه بروند و آن مقام مسئول ايراني را دور  و برش جمع شوند، سردار شاطري را  پيدا کرده و دورش جمع شدند. براي ما  جالب بود که مردم چه قدر به ايشان عشق و علاقه دارند.

شايد کمتر  روزي را پيدا مي کرديد که سردار شاطري  بيروت و دفتر کارش باشد،کسي بود که پا به پاي مردم و مقاوت در صحنه حضور داشت و  دورترين  نقطه در جنوب لبنان مي رفت و حتي در نقطه تماس  و نقطه صفر مرزي با رژيم صهيونيستي هم خدمت‌رساني مي‌کرد.

يکبار هم يک حادثه اي در جنوب در مرز با رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد. هيات بازسازي در این نقطه مشغول بازسازی بودند. نيروهاي بين الملي  حافظ صلح هم آنجا حضور داشتند.همانجا اتفاقاتي افتاده بود و نيروهاي اسرائيلي آمده بودند و حساس و ناراحت شده بودند و يک مقدار شلوغ کرده بودند و تيراندازي هم کرده بودند. بچه‌هاي هيئت بازسازي هم نگران از اينکه چگونه اوضاع را جمع بکنند - در ذهنم هست که گويا سردار شاطري آن لحظه آنجا نبودند- اما بر حسب دستوري که ايشان مي‌دهند و مي‌گويند همه آنجا بمانند و به کارشان ادامه بدهند و نترسند. همینطور هم شد و گروه بازسازی کارشان را به درستی انجام دادند و پروژه تکمیل شد.

نيروهاي  بين المللي آمده بودند به بچه‌هاي بازسازي گفته بودند که خواهش ما اين است که شما برويد و يک چند روزي دور باشيد تا ما آرامش  را برقرار کنيم و بعدا ببينيم که چه مي شود انجام داد. اما سردار شاطري  گفته بود نه، ما اينجا کار خاصي انجام نمي‌دهيم، جز اينکه بازسازي مي کنيم و داريم جاده مي‌زنيم. جالب اينکه در نقطه مرزي  و در کنار سيم خاردار داشتند پياده رو درست مي کردند  و يک جاده خيلي خوب و استراتژيکي را آنجا تاسيس کرده بودند و کنارش پياده رو زده بودند که مردم بتوانند بيايند و بروند. يعني يک زيباسازي شهري انجام دادند و اين ناشي از شجاعت سردار شاطري بود. آنچه رژيم صهيونيستي بيشتر آسيب مي ديد از همين کارهاي رواني بود.

مثل قضيه پارک مارون‌الرأس که به پارک ايران معروف است. يک روزي سردار شاطري گفتند من يک بلندي‌اي را در جنوب ديده ام و دارم فکر مي‌کنم که بتوانم  آنجا را تبديل به يک پارک بکنم. چنان با شوق و احساس خوشحالي حرف مي‌زد که انگار نمي‌تواند آن شب بخوابد و بايد کارش را شروع بکند و ثمره‌اش را ببيند. مي‌گفت :من دارم فکر مي کنم اگر بشود اينجا را بتوانم تبديل به يک پارک کنم تا مردم مظلوم و مقاوم جنوب لبنان از این منطقه تفریحی استفاده کنند چه کار منحصر به فردي مي‌شود. زمان زيادي نگذشت، يک هفته دو هفته بعد ما شنيديم که که کار را شروع کرده اند. خيلي از  هيئت هاي رسمي و غير رسمي و راهيان نور که مي آمدند آنجا ، يکي از  جاهايي که ما آنها را مي برديم همان «پارک مارون الراس»و يا «پارک ايران» بود  که وسط اين پارک مسجدی با طرح قدس  طراحي کرده اند و بالاي پارک هم  پرچم ايران و کنارش هم يک ديده باني مرتفعي که بالاي آن دوربين نصب کرده بودند و هيئت ها و مردم لبنان از طوايف مختلف که مي‌آمدند و با این دوربین ها تا عمق اراضي رژيم صهيونيستي را مي‌ دیدند.

تفريحات شبه‌نظامي هم تدارک ديدند براي آنجا. پينت بال راه انداي کردند و راپل هم بسته بود و بچه هايي که مي‌خواستند هم تفريح مي کردند و هم آموزش نظامي مي‌ديدند و اینها همه در مقابل دید دوربین های امنیتی رژیم صهیونیستی انجام می شد. يکي ديگر از کارهاي جالب شهيد شاطري اين بود که کلبه ها و آلاچيق هايي را در اين پارک درست کرده بودند و هر کدام را به نام يکي از استان هاي ايران  نامگذاري کرده بودند. آلاچيق اولي را هم به نام سمنان نام گذاري کرده بودند. همان ورودي اولين آلاچيق به نام سمنان بود و ما شوخي مي کرديم با سردار که شما  سمناني بودنت باعث شده که اولين آلاچيق را به نام  سمنان نام گذاري بکني.

 جاي جاي لبنان امروز هرجا که برويد رد پاي اين سردار مظلوم ما هست. سرداري که واقعا ما چهار پنج سال با ايشان کار کرديم اما ما هم ايشان و کارهايي که ايشان کرد را نشناختيم. بعد از شهادتش با يکي از دوستانش که با ايشان زياد همکاري مي کرد صحبت مي‌کرديم. من به او گفتم کاري که سردار شاطري در لبنان در خدمت به محرومین کرد در ردیف  بزرگاني همچون شهيد چمران بود. حالا شما مي بينيد که در لبنان مردم لبنان از خدمات ايشان  بهره مند مي‌شوند. يک نکته اي که ايشان هميشه مي گفت اين بود که براي من فرقي نمي کند که کاري که دارم انجام مي‌دهم، مسجد است يا کليسا، مدرسه اسلامي است يا مدرسه مسيحيان، مهم اين است که خدمت به انسان مي‌کنم و همه اينها محروم هستند. آن فرد مسيحي هم که در  آنجا زندگي مي کند تحت فشار و ستم وحملات رژيم صهيونيستي است. براي ما مهم خدماتي هست که به مردم داريم ارائه مي کنيم.

 چه شد که ايشان به عنوان مسئول ستاد بازسازي به لبنان آمد؟

همان ابتداي حضورسردار شاطري به عنوان رئيس هيئت بازسازي نياز بود که اول يک توافقنامه اي را با دولت لبنان امضا کرده و کار را رسمي کنيم، چون به هر حال با يک دولت طرف بوديم و سردار شاطري به عنوان رئيس ستاد بازسازي جمهوري اسلامي ايران در لبنان معرفي شده بود.

طبيعتا بايد  کار را در شکل رسمي دنبال  مي کرديم، يعني اول توافقنامه امضا مي کرديم و مجوز  حضور اين  هيئت را مي گرفتيم و بعد کار را شروع مي کرديم. خب همکاران ما در سفارت رفتند پيش نخست وزير لبنان آقاي سينيوره. خب ايشان هم رويکرد سياسي‌اش مشخص بود و متعلق به جريان چهارده مارس هستند که در حين جنگ ۳۳ روزه  هم خيلي موافق ايستادگي حزب الله لبنان نبودند و عليه حزب الله کار مي کردند واين خيلي فشارش بيشتر بود براي مقاومت. در امر بازسازي وقتي  با نخست وزير طرح موضوع می شود، ايشان با يک خنده‌اي گفته بود کاري که شما مي خواهيد شروع بکنيد ميلياردها دلار هزينه مي خواهد و البته يک مديريت بسیار قوي و مديريت بحران نیاز هست تا بتواند این پروژه بازسازی را انجام دهد. در این جلسه شهید شاطری نیز حضور داشتند.

 به هر حال هیأت ایرانی توانسته بود از کانال رسمي موافقت طرف لبناني را بگيرد و کار را شروع کند. يک مقداري ابتداي کار فشار سنگين بود. يعني اینها هم باور نداشتند به کار هیأت بازسازی کشورمان و البته برخی دنبال سنگ اندازي هم بودند. اگر هم باور داشتند که ما مي‌توانيم انجام بدهيم، مي‌خواستند سنگ‌اندازي کنند که ما نتوانيم انجام بدهيم. يعني مي‌خواستند اين ويراني پا برجا بماند تا مردم احساس راحتي نکنند و اين زخم همچان بماند که فشار افکار عمومي بر روي مقاومت استمرار داشته باشد.

چه خاطراتي از شخصيت ايشان داريد؟

ايشان يک شخصيت چندبعدی بود. شهيد شاطري کارش «بازسازي» بود، اما در عین حال کار فرهنگي نیز انجام مي‌داد. مديرتش هم مديريت دقيق وسريع و موثري بود. يعني جوري نبود که کار طول بکشد و زمانبر شود.

خب آنجا شما در صحنه نبرد هستيد؛اين نبرد يا يک نبرد نظامي و ملموس و با گلوله است؛ يا نبردي است که کنار خاک اشغالي رژيم صهيونيستي است و شما آمده‌ايد و داريد کار بازسازي را انجام مي‌دهيد. انجا شما نياز به روحيه داريد. يعني يک روحيه معنوي بايد داشته باشيد که جماعتي را که دارند آنجا کار مي‌کنند آماده کنيد. سردار شاطري مياندار هياتهای عزاداری نیز بود. خود ایشان مداحي مي‌کرد و روضه مي‌خواند، وسط مي‌ايستاد و بچه‌ها را جمع مي‌کرد. خيلي روي بچه‌ها تاکيد داشت و آنها هم مثل پروانه دورش مي‌چرخيدند. يادم هست در سفارت که مراسم مي‌گرفتيم اگر ايشان حضور داشت مراسم صفاي ويژه‌اي داشت و بچه‌ها مي‌آمدند دورش.

تازه به لبنان رفته بوديم در گيرو دار کار و ماموريت‌هايي که داشتيم  ايشان گفت ما غير از دعاي کميل و دعاي توسل، دعاي ندبه نداريم، بياييم برگزار کنيم. اولين دعاي ندبه را هم خودش درمنزلش برگزار کرد و اين يک پايه شد و الان سفارت ما در لبنان هر صبح جمعه مراسم دعاي ندبه دارد و اين به عنوان يک يادگاري از ايشان است.

ایشان در سوریه چه فعالیتهایی داشتند؟

کار اصلی ایشان ستاد بازسازی در لبنان بود. اما به طبیعت نوع کاری که در امر خدمت رسانی به مردم و بازسازی مناطق ویران شده داشتند، در سوریه نیز شروع به مشورت دهی و رفت و آمد کردند. آمده بودند کمک حال باشند و کمک فکري بدهند. در اين مدتي که سردار شاطري در سوريه بود يک  اميدي را در مردم برخی مناطق از جمله زينبيه به وجود آورده بود. چون خيلي از خانواده‌هايي که در زينبيه و اطراف حرم زندگي مي کنند، کساني هستند که از نقاط بحراني و جنگی مثل حمص، ادلب، حلب و شهرهاي دیگر به اینجا پناه آورده بودند. واقعا وضعیت رقت باری حاکم بود. خدماتی انجام شده بود. اما با آمدن ایشان خدمات رسانی به این مردم در دو بعد معیشتی و فرهنگی سامان گرفت و کلید خورد. شهید شاطري در مدت کوتاهي که آمد هم کار بازسازي را انجام مي داد و هم در توزيع خدمات و کمک رسانی به مردم نقش مهمی ایفا مي‌کرد. مهمترين بعد کاري ایشان فرهنگي بود.

در منطقه زینبیه يک زمینی بود که ساکنین آنجا را به محل جمع زباله تبدیل کرده بودند و  خيلي وضع بدي پيدا کرده  بود. شهيد شاطري در همان ایام اولی که به دمشق رفت و آمد داشت کار را شروع کرد و با استفاده از نیروهای محلی همان منطقه را تبديل کرد به يک پارک بسيار زيبا . بعد از شهادتتشان مردم منطقه این پارک را بنام این شهید نامگذاری کردند و الان به محل تفریح مردم این منطقه اعم از سنی و شیعه و محل بازی بچه ها تبدیل شده است. ایشان آنزمان يک صفحه نمایشگر در داخل پارک نصب کرده بود که فيلم هاي حماسي و مقاومت و بيانات مقام معظم رهبري پخش مي کردند و مردم تماشا مي کردند. يک ساختمان چند طبقه‌اي هم در کنار پارک بود که طناب نصب کرده بودند از بالا و جوانان و نوجوانان تفریح و آموزش راپل مي‌ دیدند. يک مجموعه هم به نام کشافه المهدي(عج) از بچه های این منطقه تشکیل داده بود که همچنان این گروه فعال است و روز به روز تعداد آن بیشتر می شود.

بهرحال در فرصت کوتاهی که به سوریه آمده بود در دل هزاران نفر از مردم سوریه جا گرفت و بعد از شهادتشان از نوع ابرازهمدردی مردمی، جایگاه واقعی شهید شاطری در بین مردم مشخص می شد.

کدام يک از ويژگي هاي شهيدشاطري براي شما قابل توجه بود؟

اخلاص ايشان و خاکساري حاج حسن در برابر خانواده‌هاي شهدا در لبنان. ايشان بعنوان یک مسئول رسمي جمهوری اسلامی ایران رفته بود و علاوه بر انجام مسئولیت اصلی خود، در حاشیه آن با خانواده های شهدا و محرومین دیدار می کرد.

خيلي خاطره‌ها هست که خاکساري خانواده شهدا را داشته و دست پدران شهدا را بوسيده است. در فيلمهايي هم که بعد از شهادت ايشان پخش شد این را مي‌بينيد. تواضع رفتاری باعث شده بود که همه به خصوص جوانان و نوجوانان اطراف ایشان همیشه حلقه می زدند.

اردوی فرهنگی براه می انداخت و همه کارها را خودش انجام می داد. یکبار به اردوی خانوادگی که به جنوب لبنان رفته بودیم و بیشتر، خانواده کارگزاران جمهوری اسلامی ایران در لبنان بودند خاطرم هست که ایشان از آماده سازی پذیرایی و ضیافت تا دیگر برنامه ها را انجام داد. نماز ظهر را به جماعت ايشان خوانديم. خود ايشان دعاي بين‌الصلاتين را خواند و مداحي کرد و لذت آن نماز براي ما دوچندان شد.

يک کاري که در لبنان راه افتاد، راه اندازي کاروان «راهيان مقاومت» بود که گروههاي مختلف از ایران که عمدتا اساتید دانشگاهی و دانشجویان بودند مي‌آمدند و يک برنامه علمي-تفريحي برايشان از طرف سفارت تدارک دیده بودیم. مي‌رفتند موزه مليتا و جنوب را مي‌ديدند،  پارک ايران و مرز با رژيم صهيونيستي را مي‌ديدند. يک منطقه ديگر هست به نام «بوابه فاطمه» اینها مناطقی بود که گروهها بازدید می کردند و بیشتر مواقع ما با شهید شاطری هماهنگ می کردیم و نقطه اتکاء ما در اين برنامه‌ها شهيد شاطري بود.

ذکر سردار شاطري هميشه اين بود که ما با شهدا زنده‌ايم. مي‌گفت ما چه در ايران و چه جاهاي ديگر با اين شهدا زندگي کرده‌ايم و لحظه لحظه ما پر از خاطرات و ياد شهداست. ما غير از اينها آبرو و توان و نيرويي نداريم. شهيد شاطري کسي بود که کار و تلاش کرد و با اخلاص از خدا خواست که به او توفيق داد خدمت کند.مزد اين توفيق را هم شهادت قرار داد. ما هم جز اين از خدا نمي‌خواهيم. بايد هرچه مي‌توانيم ياد ونام این شهید عزیز را زنده نگه داريم ومهمتر اين که روش و منش سردار شاطري را سرلوحه کار خودمان قرار دهیم.

چطور از شهادت ايشان آگاه شديد؟

ما مرتب با هم در تماس و ارتباط بوديم. دو روز قبل از شهادت بود که با ايشان تماس تلفني داشتم. قرار گذاشتیم همدیگر را ببینیم اما سفر فوری ایشان به خارج دمشق این توفیق را از من گرفت. شب بود که دوستان خبر دادند  چنين حادثه‌اي اتفاق افتاده است. باور این خبر برای ما بسیار سخت بود. فضاي حزن و اندوه بر همکاران در سفارت حاکم شده بود.

پيکر مطهر ايشان را برای انتقال به تهران به دمشق آوردند. جمعي از همکاران سفارت رفتيم با ايشان وداع کردیم و زیارت عاشورا خواندیم. حقیقتا آرامش و رضایت را در چهره نورانی حاج حسن شاطری می ديدیم. يعني کسي که سي سال تلاش و مجاهدت کرده و حالا با قلب آرام و روح مطمئن آرام گرفته است. واقعا چهره ملکوتي و نوراني داشت و مراسم مختصري برگزار شد و بچه ها عزاداري کردند و پيکر مطهر ايشان به ايران منتقل شد.

بازتاب شهادت ايشان در بين مسئولان سوريه چه بود؟

ايامي که شهيد شاطري به سوريه رفت و آمد داشت و ايشان آمده بود تا در شرايط بازسازی و خدمات رسانی به مردم کمک کار باشند. البته ما با طرف سوري صحبت کرده بوديم ولي کار بازسازی به طور رسمي کليد نخورده بود. در عین حال ایشان خدمات زیادی را ارائه کرده بودند. پس از شهادت ايشان خيلي‌ها با سفارت تماس گرفتند و تسليت گفتند. مقامات سوريه از جمله وزير خارجه‌ پیام تسلیت دادند.

جبهه ای که از لبنان تا سوریه امتداد داشت در واقع یک جبهه واحد و مشترک بود و دشمن اصلی نیز رژیم صهیونیستی بود که با استفاده از عناصر و ابزار خود که همان گروههای تروریستی بودند، تمام قد علیه محور مقاومت وارد عمل شده بود. از اینرو جبهه شهید شاطری نیز برای خدمت به مردمی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند گسترده تر شد و ایشان در راه خدمت به مردم مظلومی که مورد تهاجم ایادی صهیونیستی قرار گرفته بودند وارد عمل شد و در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در مسير بازگشت در کمين گروههاي مسلح تروريستي و مزدوران رژیم صهیونیستی قرار مي‌گيرند و به شهادت می رسند. اينها حاج حسن را شناسايي کرده بودند، بالاخره  ايشان بعد از پنج سال فعاليت در لبنان براي همه شناخته شده بود، براي آمريکايي‌ها و رژيم صهيونيستي هم شناخته شده بود. کار عظيمي که ايشان در لبنان انجام داده بود باعث شده بود مثل خاري در چشمشان بود و مي‌خواستند انتقام بگيرند، چون آنها بهتر مي‌دانستند چه کاري در لبنان صورت گرفته است.

 

خاطره آخر؟

در همين ايام که  به خاطر درگيري‌ها زائرين حرمين سوريه کمتر شده بودند حدود دويست نفر زائر آمده بودند. شهيد شاطري با آنها بود و کمک می کرد. ايشان با من تماس گرفت که ما آمده‌ايم حرم حضرت زنيب(س) و درب بسته است. خب شرايط به نحوي بود که به خاطر مسائل امنيتي درب حرم هميشه باز نبود- ما هم با متولي حرم تماس گرفتيم و ايشان را به سمت حرم آورديم تا درب حرم را باز کند. من پشت تلفن سوال کردم مهندس درب حرم باز شد؟ جوابی نشندیم ، یکدفعه شروع کرد به ياحسين(ع) و يا زينب(س) و يا زهرا(ع) و الله اکبر گفتن و صداي جمعيت هم مي‌آمد. بچه‌ها گفتند ما بيرون حرم بوديم و گفتيم حرم تعطيل است و بايد برگرديم. ديديم که شهيدشاطري همانجا وسط خيابان دم گرفته و درب حرم که باز شد شروع کرد به يا حسين(ع) و یا زینب گفتن. با من تماس گرفت و گفت درب حرم باز شده و نمي‌داني چه کربلایی است اينجا. روحش شاد.

در آن زمان خب خيلي کم زائر به سوریه مي‌آمد و اين اواخر ديگر زائري نمي‌آمد. ايام محرم بود و ما در حرم حضرت رقيه(س) عزاداري مي‌کرديم. تعدادمان کم بود و همين همکاران سفارت و کارگزاريهاي جمهوري اسلامي در لبنان بوديم و دهه اول محرم آنجا عزاداري مي‌کرديم. همکاران پراکنده بودند و هرکسي در يک کنج و خلوتي داشت گريه مي‌کرد و مداح هم مداحي مي‌کرد. شهيد شاطري گفت همه باید گرد ضریح حضرت رقیه (س) جمع بشويم و فيلمبرداري کنند تا همه بدانند حرم حضرت رقيه(س) خالي نيست و در اين غربت و بي‌زائری، اينجا روضه‌خوان و عزادار دارد.

بنظرم شهادت حاج حسن شاطری پایان کار نیست. ایشان گرچه یک غروب جسماني داشت، اما يک طلوع روحاني نیز در قلب مردمي که به آنها خدمت کرده بود، خصوصا در لبنان و سوریه داشت. جناب سيدحسن نصرالله در پيامي که به مناسبت شهادت شهيد شاطري صادر کردند گفتند ايشان از اولياءالله بود. بهرحال حاج حسن شاطري بنده برگزيده خدا بود. اخلاصي که در ايشان مي‌ديدیم در حد يک آدم معمولي و خدمتگزار عادي نبود. به يکي از دوستان گفته بود من خستگي را خسته کرده ام.

ما وظيفه داريم شهيد شاطري را به جامعه و نسل جوان معرفي کنيم. یاد و نام ایشان گرامی باد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها