امروز يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۵۲
کد خبر: ۲۰
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۷
نقدی بر تحرکات سیاسی
این روزها، اصولگرایان به وضعیتی رسیده‌اند که رسانه‌های رقیب آنها را به داشتن بحران رهبری متهم می‌کنند. دست رد ناطق نوری به سینه اصولگرایان و یا شرکت نکردن بخشی از اصولگرایان در روند اجماع باعث طرح این مساله شده است. . .

پایگاه خبری تحلیلی کانون : با انتخاب دکتر حسن روحانی به ریاست جمهوری در انتخابات 24 خرداد، مردم ایران برای اولین بار رئیس جمهوری را انتخاب کردند که سن وی بیش از 60 سال است.

اگر چه نزدیکان رئیس جمهور نقل می‌کنند که وی چند ماه پیش از انتخابات هم حدس می‌زده است که مردم این بار به نامزدهای باتجربه اقبال بیشتری نشان خواهند داد ولی، این توجه به عنصر تجربه که بیان دیگر آن پیرتر شدن مدیریت کشور است به سطوح دیگر دولت نیز کشیده شد و نزدیکان دولت بارها اعلام کردند که کشور اکنون فرصت سعی و خطا ندارد و مدیران پرسابقه قدیمی باید به صحنه باز گردند تا کشور بهتر مدیریت شود.

نیاز کشور به عنصر تجربه و سابقه ممکن است یک توصیف از چرایی آن چیزی باشد که در چند ماه اخیر در سطوح مدیریتی اتفاق افتاده است ولی نشانه‌های روشنی وجود دارد که افزایش سن مدیریتی و سیاسی کشور تنها یک دلیل ندارد.

وضعیت این روزهای اصولگرایان و به خصوص در دوره بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به خوبی نشان می‌دهد، نه فقط دولت بلکه جناح‌های سیاسی نیز پیر شده‌اند و دولت روحانی حتی اگر در شرایط خاص هم کشور را تحویل نگرفته بود به دلیل معیوب بودن چرخه تربیت مدیر و کادرهای سیاسی در دهه‌های اخیر راهی جز گزینش مدیران سابق نداشت.

اصولگرایان بنا به ملاحظات مختلف، در سالهای اخیر، بخشی از رهبری فکری و سازمانی خود را از دست دادند، روحانیونی مانند هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و ناطق نوری که روزی نام آنها در فهرست‌های انتخاباتی اصولگرایان و یا جناح راست سابق قرار داشت به تدریج از اصولگرایان فاصله گرفتند و این فاصله به تدریج به قدری زیاد شد که احتمال پیوند مجددی بین دو طرف به تدریج در حال از بین رفتن است.

شخصیت‌های اجماع‌سازی مانند عسگراولادی از دنیا رفته‌اند و بخشی از روحانیت و یا فعالان قدیمی سیاسی به این دلیل که در مواقع مختلف با خروج نیروهای رده‌‌های بعدی از زیر سایه خود و ساز جدایی سر کردن آنها احساس نافرمانی گروهی را تجربه کرده‌اند، چندان میلی به شیخوخیت و میانداری جناحی ندارند.

نیروهای میدانی اصولگرایان که بسیاری از آنها در انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری وارد رقابت می‌شوند حداقل به چند دلیل دیگر چندان از بزرگان خود حرف‌شنوی ندارند. بعضی از آنها همان طور که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 نیز دیده شد، فاصله خود را با دیگر اصولگرایان حتی بیشتر از جناح رقیب می‌دانند، بعضی دیگر ایده‌های شیوخ اصولگرایی را متناسب با شرایط روز نمی‌دانند و بعضی دیگر چنان وزن اجتماعی و سیاسی برای شیوخ خود قائل نیستند که سرنوشت خود را به آنها گره بزنند.

صرف نظر از این که هر کدام از عوامل فوق چه میزان در رفتارهای گذشته اصولگرایان تاثیر بیشتری داشته است، چیزی که اکنون روشن است این است که آنها به سختی به دنبال رهبری هستند که بتواند آنها را دور خود جمع کند ولی پیدا کردن چنین رهبری به همان اندازه سخت شده است که پیدا کردن نیروهایی که در سطوح مختلف کادرسازی برای آینده مشغول آماده شدن باشند.

برای اصلاح‌طلبان خلا رهبری هنوز پیش نیامده است، شاید به این دلیل که هنوز بازیگران قدرتمندی وجود دارند که پایگاه‌های وسیع اجتماعی و سیاسی انها حتی نامزدهای انتخاباتی اصلاح‌طلبان را به اطاعت و همراهی وا می‌دارد. سوال این است که چنین رهبرانی تا چه زمانی در سیاست فعال خواهند بود و می‌توانند مرجع اتکای جناح خود باشند. اگر چند رهبر اصلاح‌طلبان که به تدریج سن آنها به هشتاد و بالاتر از آن می‌رسد، روزی بالای سر آنها نباشند، شاید آنها نیز به سرنوشت امروز اصولگرایان دچار شوند.

احتمالا دلیل این مساله همان چیزی است که روحانی را به استفاده از نیروهای قدیمی دولت‌های هاشمی رفسنجانی و خاتمی وادار کرده است. کمتر جناحی است که برای فردای خود مشغول تربیت نیرو باشد. اگر نیروهای نسل اول انقلاب از صحنه خارج شوند، سطوح عالی مدیریت جناح‌ها را چه کسی اداره خواهد کرد؟

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها