هندوستان سرزمین عجایب است و این شگفتیها تنها در حوزه گردشگری، فرهنگ و سینمای این کشور نبوده و باورهای باستانی هندیان بهنسبت سایر اقوام مجاور خود دارای تفاوتهای زیادی است. سرزمین باستانی هندوستان با تنوع گسترده جغرافیایی و گوناگونی بینظیر اقوام خود، مهد پرورش یکی از باستانیترین تمدنهای جهانی بوده که سهم بسزایی در فرهنگ و تمدن بینالملل ایفا میکند. این تمدن باستانی دارای ارتباطات و پیوستگیهای بسیار پررنگی با فرهنگ و تاریخ ایرانزمین است.
بر اساس یافتههای باستانشناسی و اسناد و متون تاریخی، دو سرزمین ایران و هندوستان از روزگار باستان دارای ارتباطات فرهنگی و سیاسی بسیار پررنگی بودهاند که مشابه و مانند این ارتباط را بهسختی میتوان در سایر تمدنهای کهن مشاهده کرد. اگرچه مهاجرت آریاییان از مسیر سرزمین ایران به هند را میتوان نخستین ارتباط پررنگ بین دو سرزمین دانست، ولی نباید فراموش کرد که این ارتباطات از روزگار پیش از آریاییان نیز بین دو سرزمین وجود داشته است.
مذهب هندوئیسم را میتوان اصلیترین مذهب سرزمین هند دانست؛ آیینی که نام شبهقاره هندوستان از آن الهام گرفته شده است. این مذهب باستانی توسط آریاییان مهاجر به هند وارد شد و در بررسیهای اسطورهشناختی میتوان تشابهات بسیاری میان هندوئیسم و مذهب آریاییان باستان و بعدها در آیین زرتشتیگری مشاهده کرد. آریاییان فاتح با غلبه بر بومیان هند که از نژاد «دراویدی» بودند، توانستند مذهب و فرهنگ خود را بر آنان تحمیل کنند و رفتهرفته فاتحان و مغلوبان توانستند در کنار یکدیگر جامعه واحدی با مذهب مشترک تشکیل دهند که هنوز در روزگار جدید تداوم یافته است.
در اوستا؛ کتاب مقدس زرتشتیان بارها به سرزمین هندوستان اشاره شده؛ همانگونه که در «ریگ ودا» نیز از سرزمین ایران و پارس اشارات فراوانی وجود دارد که نشان میدهد این دو گروه آریایی مهاجر پس از سکونت دائمی در دو سرزمین متفاوت، ریشههای مشترک را فراموش نکرده و با یکدیگر در ارتباط و پیوند بودند. سلسله مهاجرت آریاییها به هند در حدود قرن هشتم پیش از میلاد پایان یافت. در حقیقت از این دوره تاریخی به بعد پیشینه فرهنگی سرزمین ایران و هند بیش از پیش با یکدیگر پیوند میخورد، البته این موضوع به معنی این نیست که در دوران پیش از آریاییان، میان هند و ایران ارتباطی برقرار نبوده؛ زیرا در کتیبههای عیلامی نیز با نام هند که بهصورت «خی این ـ دو ایش»[۱] ذکر شده، روبرو هستیم که نشان میدهد سرزمین هند در روزگار عیلامیها و پیش از آمدن آریاییها نیز برای ساکنان سرزمین ایران ناشناخته نبود.
دیو در اساطیر آریایی
بهطور کلی زمانی که در فرهنگ آریایی از دیوها سخن میگوییم، مفهوم دیو با آنچه در دورههای بعدی با آن سروکار داریم، متفاوت است. در فرهنگ مردم اقوام آریایی، دشمنان نژاد آریا در زمره دیوانی درآمدند که آریاییها با آنها میجنگیدند. این دشمنان شامل دشمنان طبیعی و انسانی میشدند. برای مثال، برخی عوامل طبیعی مانند سرما، زمستان، آتشفشان و غیره در فرهنگ آریاییان نخستین بهعنوان دیو شناخته میشدند، از سوی دیگر اقوام غیر آریایی که با سپاهیان آریایی میجنگیدند نیز در گروه دیوها دستهبندی میشدند.
در ادبیات ایران به گفته دکتر «فریدون جنیدی»، صرف نظر از دیوهایی که مجسمکننده مظاهر بدی و پستی هستند، دیو بهطور کلی به معنی افراد غیرایرانی است. در شاهنامه نیز ابیاتی وجود دارد که حتی از نظر تورانیان، ایرانی ها بهعنوان دیو خطاب شدهاند و بهطور کلی در این دوره از نظر ایرانیان، هر فرد خارجی و اهالی هر مملکتی دیو خوانده میشد و حتی یکی از القاب «تهمورث» که دیو «بند» است، نشانه پیروزی آریاییها بر اقوام غیرآریایی و مغلوبکردن نیروهای مخرب طبیعت است. در اوستا پیروزی بر دیوهای مازندران و دروغپرستان «ورن» سه بار در نیایشهای «هوشنگ» آمده است. در «آبان یشت»، «رام یشت» و «زامیاد یشت» میتوان نشانههایی از این موضوع را بهروشنی مشاهده کرد. با مطالعه روایات باقیمانده از شاهنامه و اوستا میتوان پی برد که در زمان هوشنگ اقوام غیرآریایی یا همان دیوها مقهور آریاییها شده و این مفهوم یعنی دیوها در دورههای بعد با تغییراتی روبرو شد.
دکتر «محمدجواد مشکور» در کتاب «ایران عهد باستان» به موضوع بسیار جالبی اشاره میکند. به گفته او «جمشید» خانهسازی را با کمک دیوها انجام میدهد. این موضوع به یک حقیقت تاریخی بسیار جالب توجه اشاره دارد و بار دیگر ما با کمک این مساله به این حقیقت میرسیم که آریاییها اقوام غیرآریایی را بهعنوان دیو میشناختند. امروزه میدانیم که اقوام آریایی اقوامی کوچنشین بودند که هنوز به مرحله یکجانشینی نرسیده بودند و پس از مهاجرت به مناطق مختلف جنوب دشتهای روسیه امروزی؛ از جمله ایران با اقوامی روبرو شدند که وارد عصر نوسنگی شده و زندگی روستایی و شهرنشینی را تجربه میکردند و مستندات باستانشناسی و بررسی سایتها و محوطههای باستانی دوران نوسنگی و آثاری که از مهاجرت آریاییها و شواهد مربوط به این دوره در ایران و هندوستان بهجای مانده است، بهخوبی نشان میدهد که اقوام آریایی پس از ورود به این سرزمینهای جدید و تماس با فرهنگها و اقوام غیرآریایی توانستند وارد دوره یکجانشینی شده و بهنوعی با معماری و ساخت خانه آشنا شوند.
دیو در فرهنگ هندوستان
از سوی دیگر شاهد شکلگیری یک فرهنگ آریایی دیگر در پی مهاجرت اقوام آریایی به مناطق شرقی جهان در کشور باستانی هندوستان هستیم. در این فرهنگ و تمدن باستانی نیز دیوها حضوری پررنگ و بسیار مهم دارند، اما در این شاخه از نژاد آریایی، دیو با مفهومی دیگر در زندگی انسانهای باستان حضور پیدا کرده و دیگر دیو را بهعنوان یک عامل غیرآریایی یا عوامل مخرب طبیعت مشاهده نمیکنیم؛ بلکه در فرهنگ هندی دیو جایگاه خدایی یافته و بهنوعی از ارکان و مفاهیم مثبت بهشمار میرود.
در این دوره بسیاری از خدایان هندی و ایرانی بین اقوام آریایی بهصورت یکسان دیده میشوند، برای نمونه در فرهنگ آریاییان هند، «سما» خدای قربانی است که در مقابل، ما در فرهنگ آریاییان ایرانی «هما» را داریم. از این نمونهها بسیار است: «سوریا» در هند خدای خورشید است که همتای ایرانی آن «هور» یا «خور» است که وظیفه هر دوی آنها مبارزه علیه تاریکی است. نکته جالب توجه در این حوزه، این است که علامت «سواستیکا» یا صلیب شکسته نماد ویژه «سوریا» یا همان هور به معنی گردونه خورشید یا گردونه حیات است که در فرهنگ باستانی ایران و هند بهکرات از آن استفاده شده است. این موضوع بارها از سوی پژوهشگران مورد بررسی قرار گرفته و حتی یکی از دانشمندان شرقشناس بریتانیایی به نام «برایان اسپونر» اعتقاد دارد «اهورامزدا» همان خدای «آسورا مایا» در فرهنگ هندی است.
بهطور کلی آریاییها به اقوام مهاجم بیگانه و افرادی که با آنها وارد جنگ میشدند، دیو میگفتند و این موضوع ارتباطی به آریاییان ساکن ایران و سایر مناطق نداشته و در حقیقت محدود به هیچکدام از این مرزهای جغرافیایی نمیشده است. در فرهنگ هندوستان میبینیم که بسیاری از اقوام غربی در سرزمین هند که ایرانیها هستند، با عبارت «دانواها» یا همان دیوها معرفی شدهاند و در حقیقت بار دیگر شاهد این هستیم که از واژه دیو برای اقوام مهاجمی که میدانیم پیشینه آریایی دارند، استفاده شده است. نکته جالب در مورد عبارت «دانوا» این است که واژه فوق در اوستا به معنی دشمن آمده و در حقیقت شاخه آریایی هند با تکیه بر پیشینه فرهنگی خود از همین معنی و عبارت برای نامیدن همه کشورگشایان و مهاجمان خارجی، از جمله آریاییهای ساکن غرب این تمدن استفاده کردهاند.
اغلب خدایان هندی بعد از جدایی از آریاییهای ایرانی مورد تنفر ایرانیان قرار گرفتند و همچون دیوان تلقی گشتند. «وارونا»، «ایندرا» و «ناساتیا» و تعدادی دیگر از خدایان هندی را میتوان در این گروه جای داد.
به اعتقاد دکتر «عبدالحسین زرینکوب»، عنوان دیو بعد از جدایی از هندوان نزد ایرانیها شامل خدایان شر و خدایان دشمنانشان شد. این باور؛ تعدادی از خدایان دیرینه مشترک آریایی را مطرود و منفور کرده و با جدایی ایرانیها و هندیها قلمرو خدایانشان هم تدریجا از یکدیگر جدا شدند.
«مهرداد بهار» درباره تغییر نگرش هندوان در باب مذهب، پس از جدایی از ایرانیان آریایی، بر این باور است که محیط جغرافیایی شبهقاره و وجود اقوام غیرآریایی در آن سرزمین پهناور باعث ایجاد افکار و اندیشههایی متضاد با همکیشان ایرانی خود شد. او در این رابطه میگوید: «در پی مطالعه تطبیقی اساطیر ایران و هند به این نکته برخوردم که چرا تفکر هند و ایرانی (آریایی) طی دوران کوتاهی پس از اقامت آریاییان در دره «سند» بهکلی تحول مییابد، تحقیق بیشتر عواملی غیرآریایی را در این تحول و تغییر نشان داد که باید فرهنگ بومی ایران و دره سند را پیش از اقامت دائم آریاییان شناخت، زیرا این تحولها باید منطبق با تاثیرگذاری فرهنگ بومیای باشد که در دره سند و ایران وجود داشته است.»
ریشههای زبانی دیو
daevah سانسکریت، daeva اوستا و dev پهلوی و دیو پارسی هم از ریشه div سانسکریت، به معنی درخشیدن است که به خدایان اطلاق شده و چون زرتشت، خدایان پیشین را از کرسی عزت فرود آورد، در «مزدیسنا» دیو به اهریمن مبدل شد.
به بیان دیگر، گروه خدایان و اهریمنان هند و ایرانی که با نامهای «دوا» و «اسورا» از هم متمایز میشوند، در ایران و هند در معنای مقابل هم به کار میروند. به این ترتیب، «دوا» که بعدها در اوستا در جایگاه دیوان میشود، در هند به خدایان اطلاق شده و «اسورا» که همان اهورای اوستایی است، در «ریگ ودا»، معنای اهریمنی پیدا میکند.
برای نمونه، «مهادوا» (Mahadeva) یا خدای بزرگ، یکی از القاب فراوان «شیوا» است و امروزه نام «ماهادویا» یکی از نامهای رایج در هندوستان بهشمار میرود که بهروشنی عبارت دیو را در آن مشاهده میکنیم.
واژه دیو در فرهنگ ایرانی پس از زرتشت، بار منفی پیدا میکند، اما این کلمه در میان سایر مردمان اقوام هند و اروپایی برای مدتهای طولانی و در برخی مناطق همچون هندوستان، حتی تا امروز در معنای پیشین خود یعنی «خدا» به کار میرود. در اساطیر زرتشتی، دیوها از نسل اهریمن بهشمار میروند که مظاهر متعدد و گوناگونی دارند. در «یشت»ها هنوز دیوها در قالب انسانی تصویر نشدهاند و پیکرههایی حیوانی دارند، اما این دیوهای افسانهای با ورود به دنیای حماسه و ادبیات، تجسمی انسانی یافته و حتی در دو سلسله اسطورهای پیشدادی و کیانی حضوری پررنگ دارند. چنین پدیدههایی در ادبیات ایرانی اسلامی و متون ملی دیگری نیز دیده میشوند و در این میان، دیو گاهی مترادف هر گونه موجود وهمی و غیر قابل کنترلی چون جن و غول نیز مطرح شده است. به این ترتیب شاهد هستیم که دیو و مفهوم دیو در دو سرزمین باستانی و فرهنگی با ریشههای مشترک، چگونه مسیری متفاوت را در پیش گرفته و در نقطه مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
دیدگاهتان را بنویسید