«صیاد»، ساخته جواد افشار با تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی، در سال ۱۴۰۳ تولید شد و تلاش دارد تا بخشی از زندگی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی، یکی از برجستهترین فرماندهان دوران دفاع مقدس را به تصویر بکشد. این فیلم که در چهل و سومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر نیز حضور داشت، با وجود برخورداری از بودجه قابل توجه و حمایتهای دولتی، نتوانست انتظارات مخاطبان را برآورده کند و به نوعی نمایانگر مسیر نزولی سینمای دفاع مقدس در سالهای اخیر است.
سینمای دفاع مقدس در ایران که روزگاری با آثاری چون «دیدهبان» ابراهیم حاتمیکیا و «مهاجر» به اوج شکوه خود رسیده بود، چندین سال است که در سراشیبی افتاده و از خلاقیت و نوآوری فاصله گرفته است. فیلمهایی نظیر «صیاد» نشاندهنده این واقعیت تلخ است که این ژانر، به جای ارائه روایتهای عمیق و تأثیرگذار، به دام کلیشهها و فرمولهای تکراری افتاده است. «صیاد» که میتوانست با پرداختن به زندگی یکی از قهرمانان ملی ایران، اثری ماندگار و الهامبخش خلق کند، در عمل به یک فیلم سطحی و فاقد جذابیت تبدیل شده است. این ناکامی، پرسشهای جدی درباره آینده این گونه سینمایی و توانایی آن در ارتباط با نسل جدید مطرح میکند.
داستان فیلم «صیاد» قرار بود برشی از زندگی پر فراز و نشیب صیاد شیرازی را روایت کند؛ شخصیتی که نقش کلیدی در عملیاتهای نظامی و تحولات پس از انقلاب اسلامی داشت. اما آنچه روی پرده میبینیم، بیشتر شبیه یک گزارش تاریخی کمعمق است تا یک اثر سینمایی پویا. فیلمنامه، که ستون اصلی هر اثر نمایشی است، در اینجا به شدت ضعیف عمل کرده و نتوانسته شخصیتپردازی مناسبی ارائه دهد. صیاد شیرازی در این فیلم، به جای یک قهرمان چندوجهی و انسانی، به یک تصویر تکبعدی و کلیشهای تقلیل یافته است که نمیتواند احساسات مخاطب را برانگیزد یا او را به تأمل وادارد.
یکی از اصلیترین انتقادات به «صیاد»، عدم تمرکز بر جنبههای عاطفی و انسانی زندگی این فرمانده برجسته است. مخاطب انتظار دارد که با دیدن این فیلم، نه تنها با دستاوردهای نظامی صیاد شیرازی آشنا شود، بلکه به درون زندگی شخصی او، دغدغهها، تردیدها و انگیزههایش نیز راه پیدا کند. اما فیلم به جای این کار، به ارائه اطلاعات تاریخی سطحی و تکراری بسنده کرده است. این ضعف، بهویژه در مقایسه با آثار موفق سینمای جنگ در جهان، مانند «نجات سرباز رایان» یا حتی نمونههای داخلی مانند «غریب»، بیش از پیش به چشم میآید. در این آثار، قهرمانان نه تنها به عنوان شخصیتهای تاریخی، بلکه به عنوان انسانهایی با احساسات و پیچیدگیهای درونی معرفی میشوند؛ چیزی که در «صیاد» به کلی غایب است.
از سوی دیگر، فیلم در بازسازی فضای دهه ۶۰ و رویدادهای مهم آن دوران نیز موفق عمل نکرده است. مسائلی چون عزل بنیصدر، فعالیتهای سازمان منافقین و بحرانهای سیاسی و نظامی پس از انقلاب، که میتوانست به عنوان پسزمینهای غنی برای داستان استفاده شود، به شکلی شتابزده و بدون عمق تحلیلی به تصویر کشیده شده است. این موضوع باعث شده که «صیاد» نه تنها در روایت زندگی قهرمانش ناکام بماند، بلکه در ارائه یک تصویر جامع و استراتژیک از آن برهه حساس تاریخی نیز موفق نشود. نتیجه این است که فیلم به جای آنکه یک اثر ماندگار در پاسداشت فرماندهان جنگ باشد، به یک فرصت از دسترفته تبدیل شده است.
از منظر فنی، «صیاد» ترکیبی از نقاط قوت و ضعف را به نمایش میگذارد. موسیقی متن اثر، ساخته مسعود سخاوتدوست، یکی از جنبههای تحسینبرانگیز فیلم است که توانسته حس و حال مناسبی به برخی صحنهها ببخشد. بازی برخی بازیگران، مانند هومن برقنورد و نادر سلیمان، نیز قابل قبول است و نشاندهنده تلاش آنها برای جبران ضعفهای فیلمنامه است. در مقابل، برخی انتخابهای فنی، مانند استفاده از فناوری هوش مصنوعی برای بازسازی صدای صیاد شیرازی و دیگر شخصیتها که قرار بود نوآورانه باشد، نتیجهای جز انتقادات تند به دنبال نداشته است
طراحی صحنه و لباسها نیز، با توجه به بودجه بالای فیلم، انتظارات را برآورده نکرده است. در حالی که بازسازی دقیق و باورپذیر دهه ۶۰ میتوانست به غنای بصری فیلم کمک کند، آنچه روی پرده میبینیم، فاقد جزئیات و عمق لازم است. این ضعفها در کنار هم نشان میدهد که حتی در بخشهای فنی، که معمولاً نقطه قوت فیلمهای پرهزینه است، «صیاد» نتوانسته استانداردهای لازم را رعایت کند.
بازخوردهای تماشاگران نیز نشاندهنده دوقطبی بودن نظرات است. برخی از مخاطبان، بهویژه کسانی که به موضوعات تاریخی و دفاع مقدس علاقهمندند، فیلم را به دلیل سوژه ارزشمند و حضور بازیگران مطرح، قابل توجه دانستهاند. اما گروه بزرگتری از تماشاگران، بهویژه نسل جوانتر، آن را اثری میداند که تأثیر ندارد،در واقع جوان امروز نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند.
این شکاف در استقبال عمومی، خود گواهی بر ناتوانی فیلم در جلب رضایت طیف گستردهتری از مخاطبان است. در دنیایی که سینمای جنگ با آثاری چون «دانکرک» کریستوفر نولان توانسته هم منتقدان را راضی کند و هم گیشه را فتح کند، «صیاد» به وضوح از استانداردهای جهانی عقب مانده است.
وضعیت کنونی سینمای دفاع مقدس، که «صیاد» یکی از تازهترین نمونههای آن است، زنگ خطری برای فیلمسازان و سیاستگذاران فرهنگی محسوب میشود. این ژانر که زمانی با تکیه بر داستانگویی قوی و شخصیتپردازی عمیق، مخاطبان را به سینماها میکشاند، حالا به نظر میرسد که در دام تکرار و روزمرگی گرفتار شده است. فقدان نوآوری، بیتوجهی به نیازهای مخاطب امروزی و تکیه بیش از حد بر حمایتهای دولتی به جای خلاقیت هنری، از جمله دلایلی است که این مسیر نزولی را رقم زده است. در چنین شرایطی، فیلمهایی مانند «صیاد» نه تنها نمیتواند به احیای این گونه سینمایی کمک کند، بلکه با ناکامیهای خود، اعتماد مخاطبان را نیز خدشهدار میسازد.
با این حال، هنوز هم میتوان به آینده امیدوار بود، به شرط آنکه فیلمسازان از تجربههایی چون «صیاد» درس بگیرند. بازگشت به اصول اولیه داستانگویی، توجه به جنبههای انسانی و عاطفی شخصیتها و استفاده هوشمندانه از امکانات فنی و بودجهای، میتواند راه را برای احیای سینمای دفاع مقدس هموار کند. زندگی قهرمانانی چون صیاد شیرازی، پر از لحظههای دراماتیک و الهامبخش است که اگر به درستی روایت شود، میتواند آثاری خلق کند که هم در داخل کشور با استقبال روبرو شود و هم در عرصه بینالمللی حرفی برای گفتن داشته باشد.
«صیاد» را میتوان نمونهای از فرصتهای از دسترفته در سینمای ایران دانست. فیلمی که با وجود پتانسیل بالای سوژه و امکانات گسترده، به دلیل ضعف در اجرا و نبود خلاقیت، نتوانسته به اثری ماندگار تبدیل شود. شاید زمان آن رسیده باشد که سینمای دفاع مقدس، به جای تکیه بر گذشته، نگاهی به آینده داشته باشد و با رویکردی تازه، جایگاه از دسترفته خود را بازیابد.
دیدگاهتان را بنویسید