امروز جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
کد خبر: ۴۲۳۵
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۷ - ۲۳:۳۸

مَسِّ شیطان

 

// دربِ بندِ زندان، با صدایی خاص، باز شد و زندانیِ جدید، گام به بند نهاد.

جوانِ زندانی درحالیکه چشم به کفِ راهرو دوخته بود، شیاری ازاشک برگونه داشت!

او باهدایتِ زندانبان جلومیرفت! و برخی از بی نمکها هم متلک بارانش کرده بودند:

-         آخِه،آخه! نیومده دلش برا خونه شون تنگ شده، بمیره برات گربه ملوس تون...

-         غصه نخور پارتی بازی میکنم تازودتر ازاینجا اخراجت کنن، بِدردِما نمیخوری...

-         وای، وای! گوله، گوله بارون می باره... اشک منو در میاره... دَس دَس دَس

-         نَن جون! جونِ مادرت بِچه رو دریاب، هلاک شد...

// جوان به بندی هدایت شد و به گوشه ای خزید و خیره به کفِ سلول، یخ زد!

شاید با خودش مرور می کرد که چرا کارش به اینجا کشیده شده...

با رفتن زندان بان، چند نفری دورش جمع شدند تا سر از کارش در آرند!

اما جوان، ساکت و خموش، سر به زیر داشت و گَه گُداری سرش را باتأسف تکان میداد!

با غلطیدن اولین قطره یِ اشکش، به آرامی آنرا پاک کرد و آهی کشید!

حیدر پرسید: اعدامی هستی؟!

// جوان نالید:

نه! ولی من اینجا چکار می کنم!؟ شما از مکافاتِ اعمال خبر نداشتید،

ولی من می دونستم! خوب هم می دونستم! پس اینجا چه غلطی میکنم؟!...

// حیدر دست جوان را گرفت و بسویِ تختی کشاند و گفت:

داش، فعلا روی این تخت دراز بکش، حالت جا اومد صحبت می کنیم...

// جوان بر تخت دراز کشید و دستش را بر چشمانش گذاشت!

اما چیزی که نداشت، خواب بود و آرامش...

v     

// چند هفته از آمدن جوان به زندان می گذشت، ولی او آرام و قرار نداشت!

 و کارش در وقت و بی وقت شده بود: اشک و خود خوری و آه کشیدن!

لذا روز به روز تکیده تر می شد و حوصله یِ همه را سر برده بود!

حیدر خیلی سعی کرده بود آرامش کند، ولی نشده بود!

کم خوری در غذا، و پر خوریِ غم و غصۀ دوست تازه به زندان در آمده اش،

 کم کم او را نگران ترکرد و چاره ای ندید، جزاینکه با مددکاری زندان صحبت کندو چاره ای بجویند...

مددکار قول مساعدت داد و گفت: پروندۀ  جوان را مرور می کند تا راهی بیابد!

و تقاضا کرد حیدر، جوان را به نمازِ جماعتِ زندان بیاورد!

حیدر خاطرنشان شد: نمازِ اول وقت جوان،و نمازِ شبشدر سلول، ترک نمی شود!

 ولی به نماز جماعت نمی آید!

با این حال، قول داد باز سعی خودش را بکند...

v     

حیدر: می دونی آرزوم چیه؟

جوان: چی؟!

حیدر: تو منو آدم حساب کنی!

جوان: (با تعجب)من؟! شوخیِ بد مزه ای بود!

حیدر: مرد حسابی! ما تو عالَمِ رفاقت یه درخواست داشتیم،

که زدی به دیوار و جلوی همه کِنِف مون کردی...

جوان: غلط بکنم! تو اونقدر بهم محبت کردی که مثل برادر دوست دارم!

قول میدم هرچی بخوای، اگه بتونم، انجام بدم! تو رو خدا تویکی ازمن دلگیرنشو!

حیدر: باشه! بقول شما، راستی آزمایی می کنیم! خوب، آماده شو بریم نماز جماعت...

جوان: نه! من لیاقت در صفِ بندگان خدا بودن رو دیگه ندارم! همین جا میخونم!

هرچند میدونم دیگه خدا کاری به کارم نداره! حق هم داره!

من جوابِ محبت هاشو، بد دادم، منِ بی لیاقتِ پست...

حیدر: چی شد؟! چی شد؟! بابا الان قول دادی به حرفم گوش کنی!

زود زدی زیرش؟! بابا، نا امیدی صفتِ ابلیسِ لعینه!

خدا دستش همیشه به طرف بنده هاش درازه!

می خوای زیر قول مردونه ات بزنی، بهونه نیار!آسمون، ریسمون نباف!

مرد و مردونه، راستِ حسینی بگو:آقا! آدم نیستی، قبولت ندارم! یاعلی مارفتیم...

جوان: آقا حیدر! نوکرتم، از من دلگیر نشو...

حیدر: شدم! بد جوری هم شدم! دلمو شکستی بی معرفت...

جوان: خوب وایسا با هم بریم، اومدم، دلگیر نشو...

//حیدر، پشت به جوان، خنده اش را مدیریت و پنهان کرد!

جوان باکراهت بلندشد و دمپایی هایش راپوشید و پشت سرِحیدر، سربزیر، حرکت کرد،

در حالیکه مرتب اشک هایش را پاک می کرد تا کسی آنها را نبیند...

v     

// بعداز نمازِ ظهر و عصر، امامِ جماعت درخواست کرد:

کسانیکه مایلند و وقت دارند بمانند،تامطلب کوتاه قرآنی هم بشنوند!

حیدر: بمونیم؟

جوان: هرچی تو بگی، نمی خوام باز به رگبارم ببندی که رفیق نیمه راهم و...

حیدر: نوکرتم!خوب دوست دارم مطلبِ حاجی رو گوش کنم...

واعظ: داشتم قرآن می خوندم، یک واژه ی قرآنی منو میخکوب کرد!

بله اون واژه " مَسّ" بود، مَس کردن!

یکی از زندانیان: کجای مَس کردن، میخکوب شدن داره، حاجی جون

ما ها که در وضو گرفتن، مرتب مَس می کنیم!

 میخکوب هم نمی شیم (خندۀ واعظ و نماز گزاران)

یکی دیگر از زندانیان: حاج آقا! مثل اینکه تا حالا میخکوب نشدی

 میخکوب، یعنی: از دیوار بری بالا و بِپری پایین و پات درد بگیره،

 آخ نگفته، پلیس بغلت کُنه بِگه: ناراحت نباش عزیزم! الان می برمت دکتر...

// (خنده یِ بلند و شدید حضار)

واعظ: (باتبسم) ممنون ازتذکرتون! دندون رو جگربذارید، خوب گوش کنید!

اگه مثلِ من میخکوب نشدید، اون وقت بیایید پامنبری کنید!

// (لبخندِواعظ و خنده ی زندانیان)

بله، مطلبِ مَسِ شیطان را که در قرآن دیدم، جداً تکان خوردم!

برادران! اگر«واژۀ شیطان و واژۀ مَسّ»را در قرآن دنبال کنیم،

یعنی این دو واژه را در قرآن باهم پی بگیریم،

خواهید دید:در 6 جایِ قرآن، این دو واژه با هم آمده اند!

یا در یک آیه، یا مثلاً به فاصلۀ یکی دو آیه از هم!

1)     اولین آیه،آیۀ 275 سورۀ بقرهاست! که خداوند مهربان می فرماید:

﴿ الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا یعنی:كسانىكه ربا مى‌خورند!

در قرآن هم، سرآمدِ اقوامِ اهلِ ربا، می دانید، یهودی ها گفته شده اند!

و الان هم در جامعه یِ جهانی اینها در ربا پیشتازند!!

در ادامه ی آیه می خوانیم:

﴿ لايَقُومُونَإِلاَّكَمايَقُومُالَّذِييَتَخَبَّطُهُالشَّيْطانُمِنَالْمَسِّ

 اینها از قبر بلند نمی‏شوند، مگر مانند کسیکه شیطان او را مَسّ کرده باشد!

یکی از زندانیان: حاجی جون! یتخبط یعنی چی؟

واعظ: (با تبسم و مهربانی) ِ يَتَخَبَّطُهُ یعنی:

 اون مثل کسی هست که شدیدآ کتک خورده و عقلش کارنکنه...

یکی از زندانیان: به زبون خودمون، هَنگ کرده، مَنگِه...

یکی دیگر از زندانیان: خوب این ماجرا یعنی چی؟! حاج آقا جان متوجه نشدم!

محبت کنید ساده تر صحبت کنید، انشاء الله متوجه بشیم!

یکی دیگر از زندانیان: یعنی کلاس پایین صحبت کنید! دیپلم به پایین...

واعظ: چشم! بله، آدم‏هایی که اهل ربا هستن و ربا می‏خورن،

 وقتی در قیامت می‏خوان سر از قبر در بیارن،

همان ماجرایِ خوردن ربا، روی‏شان اثر گذاشته...

یعنی: اثر خوردن ربا، مثلِ مَسِّ شیطان می‏ماند...

یکی دیگر از زندانیان: حاج آقا جون، خوب اصلا مَسِّ شیطون یعنی چی؟

واعظ: خداخیرتون بِدِه، که به کلام خدادقت دارید! وگرنه پرسشی نداشتید!

 خدا شما و خانواده تون رو با قرآن محشور کنه!

عزیزانم! عجله نکنید، به تدریج که در آیات مختلف، جلو بریم،

کم‌کم توضیح داده می‏شه! خوب...

یکی از زندانیان: حاج آقا باور کن، ما اصلاً عجله نداریم!

 یه سال، دو سال، ده سال، حالا حالاها در خدمت تون هستیم!

 اما طفلک این بچه ها، بندگانِ خدا، دارن آزاد میشن،

خوب عجله دارن قضیه رو زود بفهمن!

 نمی خوان وقتی رفتن بیرون، باز بخاطر شنیدن باقی ماجرا،

 کاری کنند که باز بیان اینجا... (خندۀ زندانیان)

واعظ: برادرمون تذکر بجایی فرمودن!

اِن شاءالله همین جلسه مطلب رو تمام میکنم، تادوستان درباره اش فکرکنند!

و اگر پرسشی بود بفرمایید، تاتحقیق شده، و بعدِنمازها خدمت تون عرضه کنم!

خوب، خدای مهربون در آیۀ 275 سوره ی بقره می فرمایند:

ذلِكَ بِأَنَّ هُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا

چرا اینها این طور شدن؟به این خاطر که می‏گن:

تجارت مثل ربا است! هر دویکی است!

پس کسیکه مَسّ شیطان شده باشه، بین تجارت و ربا فرقی قائل نیست!

 عجب!عجب! پناه برخدا!

یکی اززندانیان: حاج آقا این مطالب خوب قرآنی رو به آقایون بانک مرکزی هم بِگید...

واعظ: چَشم! پس با مَسِّ شیطان، یک چنین اتفاقِ عجیب و بزرگی می‏افته!

خوب، این اولین آیه،که تقدیم تون شد! صلواتی مرحمت بفرمایید...

یکی از زندانیان: آیه بعدی چیه، حاج آقا؟!

2)     واعظ: بله، آیۀ بعدی، آیات 200 و 201 سوره ی اعراف است!

کسی از دوستان می تونه این آیات رو با صوتِ بلند برای همه تلاوت کنه؟

// سکوت بر همهمه غلبه می کند!

حیدر باصدای بلندمیگوید:

قرآن روبِدید، به این برادرمون، آخه قاری قرآنه، صدای محشری هم داره...

// جوان، نگاه شماتت آلودی به حیدر می کند...

ولی از پاکی و ساده دلیِ حیدر، خنده اش می گیرد و مهربانانه و آرام می پرسد:

جوان: مردحسابی! ازکجا میدونی قرآن بلدم بخونم؟ یادت باشه تو داری یقه گیری میکنی...

حیدر: (آهسته) دِهِه! بابا تو پرفسوری! صاحب کمالاتی، خیال کردی شُوتَم، نمی فهمم؟!

داش! اون قرآن رو بده داداش، تا باصوت جَلی بخونه، حاج آقا کیف کنه!

 حاجی بخیالش ما زندونیا، قرآن خوندن بلد نیستیم، دِهِه...

// یکی اززندانیانِ جوان، فوری قرآنی ازقفسه کتابها برمیدارد و بِجَوان میدهد!

حیدر برای اینکه کم نیاورد،بلند فریاد می زند:صلواتِ محمدی بِفرِس...

بعد از صلوات،جوان به چهره یِ متبسمِ واعظ نگاه می کند،

و ایشان هم بالبخندی شیرین، سرش رابعنوان دعوت بِخواندن، با احترام تکان میدهد!

وجوان روحیه ای یافته، صدا صاف میکند، قرآن را بوسیده، لحظاتی بر سر میگذارد!

جوان ابتدا معنیِ آیات 200 و 201 سورۀ اعراف، سپس کلام خدا را باصوتی دلربا میخواند:

اَعوذُ بالله من الشیطان الرّجیم، بِسم الله الرّحمن الرّحیم

و اگر ازشيطان وسوسه‌اى به تو رسد، بخدا پناه بَر، زيرا كه او شنواىِ داناست!

در حقيقت، كسانیكه تقوا دارند، چون از جانب شيطان مَس شوند،

[خدا را] بياد آورند و بناگاه به خود می آیند، بینا و بصیر میشوند!

وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۚإِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ

صدق الله علی العظیم...

//حیدرکه خیلی به وجدآمده، کنترلش را ازدست میدهد، رو زانو بلند شده، شروع به کف زدن میکند!

بلافاصله جوان، سراسیمه درخواست صلوات می کند! در حالیکه، به حیدر اخم کرده!

همۀ حضار باخنده و شادی صلوات می فرستند...

حیدر آرام می نشیند و اشک شوقش راکه از گوشۀ چشمش سرازیر شده، آرام پاک می کند!

و دستانش را بسوی آسمان گرفته، شکر خدا می کند که به هدفش رسیده، جوان را برایِ دقایقی از غم و ماتم رهانیده...

واعظ: اَحسنت، احسنت! ممنون از برادرمان که بسیارصحیح، حروف و کلمات را ادا کردند و لحن شان هم بسیار متناسب با معنی عباراتِ قرآن بود! احسنت! ماشاءالله...

 خدا جزای خیرشان دهد و انشاءالله این استادِ جوان قاری، همه ما را کمک کند،

 تاخواندن و صحیح اداکردنِ حروف و عبارات را، خوب ازایشان بیاموزیم،

 و به هنرها و فهم خودمان بیفزاییم انشاءالله!

صلواتی مرحمت بفرمایید...

خوب،خالقِ آسمانها و زمین،در آیۀ 220  سورۀ اعراف یادآور می شوند:

﴿ وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَميعٌ عَليمٌ

وقتی شیطان میخواهد بین شما اختلاف و دعوا راه بیاندازد، القای فسادکند!

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ پس بخدا پناه ببرید! که خداوند سمیع و علیم است...

یکی از زندانیان: يَنْزَغَنَّكَ یعنی چی؟!

واعظ: یَنزَغُ از ریشۀ نَزغ است! یعنی: وسوسه میکند! القایِ فساد میکند!

خوب، در آیۀ 201، خالقِ مهربان مان، یاد آور می شوند:

﴿ إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا امااهل تقوا اینطور هستند:

إِذا مَسَّهُمْ، هنگامی که بوسیلۀ شیطان مس می شوند،

طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ از سوی شیطان وسوسه می شوند، خیال بد میکنند،یا موج شیطانی آنها را دَربَر میگیرد!

فوری، تَذَكَّرُوا، آنهابه خود می آیند، و متذکر می شوند!

فَإِذَا هُم، یک مرتبه، به نا گاه ایشان...

- یکی از زندانیان: حاج آقا جان!

پس فقط ما بی تقواها و گناهکاران نیستیم که مورد مَسِّ شیطان قرار میگیریم

 بلکه آدمهایِ با تقوا هم مورد مَسِ شیطان قرار می گیرند...

- واعظ: احسنت! بله صحیح می فرمایید، متقین نیز در معرضِ مَسِ شیاطین هستن!

اما چه کسی گفته، شما بی تقوایید؟!

لطفاً، نه در حق خودتان ظلم کنید، باحکمِ ناجوری که برزبان جاری می کنید!

و نه در محضرِ خالقِ سمیع و علیم، ناشکری کنید! پناه بر خدا!

الحمدلله خداوند، صِحتِ عقل و سلامتِ جسم داده،توانسته ایم در این جلسۀ نورانی حاضرباشیم!

البته تقوا مانند بسیاری از مفاهیم درجات دارد!

امام خمینی رحمه الله علیه، یا شهید مطهری و شهید بهشتی، یا آقای بهاء الدینی و آقای بهجت، و امثالهم،

درجه تقوایشان بسیار بالاتر از ماست!

چون: بیشتر از ما زحمت کشیده اند!

بقول شهید مظلوم دکتر بهشتی: بهشت را به بها دهند، نه به بهانه!

اما نه اینکه شما عزیزان بی بهره از نورِ تقوا باشید!

اتفاقاً اینگونه فرمایشات هم، از القاهایِ شیاطینِ انسی و جنی است! پناه بر خدا!

تا کم کم آدمی را بسویِ بی تقوایی سوق دهند، و از رحمت خداوند نا امیدش کنند!

خالقِ مهربان، در شما و دوستانِ حاضر، نورِ تقوا قرار داده، که اینجا نشسته، در محضرِ قرآن هستید!

ولی هر کدام ما، درجه ای از نورِ تقوا داریم!

بله رب العالمین، عرصه را برایمان باز گذاشته، و به هریک از ما اختیار داده، تا سعی کنیم:

بیشترین نورِتقوا را داشته باشیم! و از همه سبقت بگیریم!

ما محکوم نیستیم از خوبانی همچون: آقای مشکینی یا شهید صدوقی و شهید صیاد شیرازی،شهید چمران، شهید همت، شهید بابایی، و حتی از امثالِ امام خمینیِ عزیز، عقب تر باشیم!

اما تنبلی می کنیم، بله، سعی مان اندک است! نور تقوای مان هم اندک!

لذا بزرگوارانی که بیشتر، در محضرِ خدا بودنِ را حس و رعایت می کنند،

با سرعت از ما بی خیال ها سبقت می گیرند!

و در بهشت های خداوند هم، در مرتبۀ عالی تری قرار می گیرند!

و ما در دنیا و آخرت،به حالشان حسرت یا غبطه می خوریم!

هرکه بامِ عملِ صالحش بیش، برفِ بهره مندیش از نعماتِ الهی، بیشتر!

لذاتمنا می کنم، برایِ خودمان ویکدیگر بیشتر دعا کنیم!

همدیگر را به خوبی ها بیشتر دعوت کنیم!

تا در درجات بالاتری از تقوا باشیم!

و بیشتر از اهلبیت علیهم السلام بهره مند شویم! ان شاء الله...

خوب، سروران! چه عرض می کردم؟

یکی از زندانیان: گفتید، شیطان لعین، متقین را هم مَسّ میکند...

یکی دیگر از زندانیان: مَسّ شیاطین فقط برای اهل ربا یا کافران نیست...

واعظ: احسنت! صحیح می فرمایید، همین طوره! پناه بر خدا...

یکی از زندانیان: خوب، طرح مشکلات که هنر نیست! چاره برون رفت چیست؟

زندانی نادم: تدبیر و هدایت پروردگار، بِما بندگانش چیست؟ چکنیم از آلودگی ها درآییم؟

واعظ: قبل از پاسخ به دوست مان، ابتدا برای سلامتی ایشان صلواتی مرحمت کنید!

یکی دیگر از زندانیان: برای چی؟ مگه چیکار کرد؟!

جوان: چون نگفت راهکار شما چیست؟ گفت: خدا چی میگه؟ کلام و هدایت رب مان چیست؟

واعظ: برادرمان، قاری معزز، صحیح می فرمایند!

اما شما دوست عزیز! چرا نظر مرا نخواستید؟

بلکه تاکید کردید تدبیر و هدایت خدا چیست؟!

زندانیِ نادم: یه روز برای تهیۀ جهیزیۀ دخترم، رفتیم خرید!

یخچالی را فروشنده نشان داد و از محاسنش بسیار گفت!

بنده هم پسندیدم و خواستم پولش را بپردازم که دخترممانع شد!

و از فروشنده درخواست کرد کاتولوگ کالا را بیاورد!

به دخترم اعتراض کردمو از او دلگیر شدم!

گفت: بابا ایشان فروشنده است و میخواهد کالایش را بفروشد! سازنده که نیست!

فقط خالق و تولید کنندۀ محصول است که می داند:

خصوصیات ساخته اش چیست، و به قوت و ضعفِ محصولش واقف است!

پس اگر همواره بِدستورات سازندۀ محصول،توجه کنیم،به نفع مان است...

از آن روز به خودم، مدام، نهیب می زنم:

چرا در خرید، و خوب نگه داشتتنِ کالا، مثلاً یک یخچال،حتما به کاتولوگ و هدایتِ مهندسِ تولید کنندۀ کالا توجهمی کنم، تا سود ببرم و زیان نبینم! ولی از هدایت و انذار خالقِ حکیم و مهربانم غافلم و متضرر!

یکی از زندانیان: (با خنده) پس بخاطر همینه که اینجا آب خنک می خوری؟

زندانی نادم: ضامن بنده خدایِ تولید کننده ای شدم! ولی بخاطر وارداتِ مکرر قاچاق، توسط برخی از نور چشمی ها، تولیداتش خوابید و ورشکست شد، منِ ضامن هم فعلا اینجا در خدمت تان هستم...

واعظ: برادرانم! لطفا رعایت کنیم، زود قضاوت نکنیم!

درباره چیزی که مطلع نیستیم، سکوت کنیم!

بحقِ امیرالمؤمنین ایشان و کسانیکه بی گناهن هرچه زودتر آزاد شوند...

فکر نکنیم هرکه زندان رفته، یعنی آدم کشته یا دزدی و کلاه برداری کرده!

بنده که از حرف های برادرمان خیلی استفاده کردم! خدا جزای خیرشان دهد!

خدا بِخودشان و دختر هوشمند و عالمه شان برکاتبسیار دهد!

جداً استدلال شان بسیار محکم بود، ماشاءالله، انشاءالله نصیحتشان را رعایت کنیم!

اما پاسخ عزیزمان:کتاب آسمانی مان، قرآن، که برخلاف کُتبِ آسمانیِ دیگر، کهتحریف نشده،

راهنمایی مان میکند: متقین وقتی مبتلا به مَس شیطانمیشوند، تَذَكَّرُوا متذکر میشوند!

سپس، خدا یادآور میشوند: فَإِذاهُمْ یعنی: یک دفعه، یک مرتبه، بناگاه، مُبْصِرُونَ

یعنی: چشم‏شان باز می‏شود، بخود می آیند...

یکی از زندانیان: میشه نتیجه گرفت: مَسِّ شیطان برعکس بصره؟

واعظ: دُرُسته، اَحسنت! وقتی بصرباشد، شماخوب و بد راتشخیص میدهید!

اما مسّ شیطان باشد، شخص، حتی فرق بین بیع و ربا را هم تشخیص نمی‏دهد!

مثلاً: ببینید برادرانم! شما درخیابان، درجامعه،بخاطر خیرخواهیمی گویید:

فلانی! این چه لباس نامناسبی است که پوشیدی؟!

این لباس، مناسب درون خونه یا اطاق خوابه! نه بیرون خونه و میونِ نامحرما!

اما با تعجب چه می شنویم:

ای آقا! باز گیر دادی! چه فرقی داره؟ لباس، لباسه!!

اصلاً مگه کسیکه پوشش مناسب داره، باکسیکه پوشش مناسب نداره، فرقی هم می‏کنه؟!!

بقول شاعر شیرین سخن: نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

آقاجون مهم اینه که قلبت پاک باشه! بقیه رو بی خیال!!

ای آقا! ای خانوم! مگه ما شیعۀ شاعرانیم؟! ما شیعۀ علی، قرآن ناطقیم!

ببین علی علیه السلام که قسمت کنندۀ بهشت و جهنمۀ چی میگه، قرآن چی میگه!

مگر ما را شاعران و هنرمندان و ترانه خوانانو ورزشکاران، خلق کرده اند؟ یا آنها در قبر و قیامت شفاعت مان میکنند؟!

نه! اونها هم مثل ما، محتاج شفاعت و دستگیری اهلبیت علیهم السلامند!

وقتی مردیم! به امر خداوند، درقبر وقیامت، درمحضر اهلبیت علیهم السلام هستیم!

تا جزایِ نیات و افکار و اعمالمان را سنجیده!  مشخص کنند،جای مان در بهشت یاخدای ناکرده در جهنم کجاست!

پس تعجب آور و زجر آوره در جامعه میشنویم:

این آقایِ نامحرم هم مثل برادرِ مَنه!! چرا تفرقه می اندازید؟!

بابا مگه فرقی هم می‏کنه؟!فقط دلت پاک باشه! همه خواهر و برادریم!!

می‌گوییم: اولاً شخص دل ناپاک، که جاش توی جهنمه!

شما که میگی دلت پاکه، و عقلت میرسه، پس، اینهم مثل اون، یعنی چی؟!!

ببین آقا یاخانم! این رفتار وگفتار غیرالهی، مشکل داره! عاقلانه که نیست!انسانی هم نیست!

آخه روی چه مبنا و دلیل و سندی این حرفا رو می زنی؟!

اما گوییاومنگ شده! اصلاً حرف ناصحانه و مشفقانه رو نمی‏فهمه، نمی شنوه!

چرا؟ چون: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ، براستی فضاوموجِ شیطانی، اونارو دَر بَرگرفته!

این موضوع، خیلی بحثِ مهم و عجیبِ اجتماعیه،که متأسفانه مشکلات عدیده ای درخانواده ها وجوامعِ بشری پدیدآورده!و مثل موریانه در حال تخریب انسانها و خانواده ها و جوامع انسانی است...

جوان: ببخشید استاد! درآیۀ 41 سورۀ ص نیز رسولِ خدا حضرت ایوب علیه السلام،

 از مسِ شیطان لعین سخن می راند!

واعظ: محبت می کنید اینآیه را هم تلاوت کنید؟

جوان: چشم! افتخاری است که توفیقِ تلاوت آیه کنم! آیۀ 41 سوره ص

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادَى ‏رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ

واعظ:یکی از خوشبختی های انسان اینه که:

 آدمی،رفیقی حافظ قرآن داشته باشه که مدام اونو به کلام خدا تذکربِده!

خدایا شکرت! بخاطر آنچه که دادی و ندادی!

شکر به نعمات فراوانی که ما استحقاقش رو نداریم، ولی تو از باب رحمانیتت مدام برما جاری میکنی!

خدایا شکرت، بخاطر این دوستان خوبی که عاشق شنیدن کلام توهستن!

خدایا کمکم کن غیر از آنچه تو در قرآن یاد آور شده ای، بر قلب و زبانم جاری نشود!

امانتدار خوبی باشیم!و همواره وفای به عهد کنیم، و از میثاقِ روز الست غافل نباشیم!

خدایا ما را هم قاری و حافظ و عامل به قرآن قرار بده!

خدایا دوستان مان، از دوستان خودت باشند! دوستانِ خوبِ بهشتی!

خدایا! همواره، دوستیم، با دوستان تو!

و دشمنیم، با دشمنان تو! الی یوم القیامه...

خوب، همانطورکه عزیزمان، تلاوت کردند، خدا در آیۀ41 سورۀ ص میفرماید:

﴿ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ و بندۀ ماایوبرایاد کن!

﴿ إِذْنَادَى‏ رَبَّهُ آنزمان که ربش رانداکرد!

﴿ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ شیطان مرامس کرد!

﴿ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ و به رنج و عذاب افکند!

 

عزیزان! ایوب علیه‏السلام به پیشگاه خدا شکایت می‏کند، می‏فرماید:

شیطان مرا مسّ، و به دو نوع ماجرا مبتلا کرده!

اولاً در می یابیم: اثر مَسِّ شیطان، فقط تمیز ندادن بین خوب و بد نیست!

بلکه با مَسّ شیطان، عوارض متعددی بر فرد مستولی می‏شود!

مثلاً:  ایوب علیه‏السلام که رسول خداست و کاملاً میفهمد، میفرماید:

شیطان من را مسّ کرده و دوگونه مشکل برایم ایجاد کرده!

ثانیاً وقتی این چند آیه را کنار هم می‏گذاریم، در می یابیم:

عجب! شیاطین انسان‏ها را مسّ می‏کنند، چه کافران را و چه مؤمنین را،چه متقین را وچه رسولان را،

حتی شیطان، حضرتِ ایوب را مسّ می‏کند!

با مسّ شیطان، عوارضی بر فرد مستولی می‏شود!

همانطور که بر ایوب علیه‏السلامعارضۀ جسمانی مستولی شده بود!

یعنی: زخم‏های عجیب و غریب!

خودشان هم می‏فرمایند: به تبع مسّ شیطان من دچار عذاب شدم!

این را عنایت بفرمایید: گاهی آنهاییکه ربامی خورن، خوب وبد را تمیزنمی‏دهند!

همانطور که در سُوَرِ بقره و اعراف صحبت از این است که:

کسیکه مسّ شیطان شده باشد، مثبت و منفی را از هم تمیز نمی‏دهد!

و در قرآن، دو بار در این زمینه صحبت شده!

اما دفعۀ سوم که آیه دربارۀ ایوب علیه‏السلام است،

این نیست که ایوب (علیه‏السلام) تمیز خوب و بد را نمی‏دهد!

نه، او رسول است، کاملاً هوشیار است، جز وحی خدا چیزدیگر نمی‏فرماید!

شیاطین هم نمی‏توانند در افکارش اثر بگذارند!

یکی از زندانیان: پس شیطان با او چه می کند؟

واعظ: به آیۀ 52 سورۀ حج توجه کنید، دوست عزیز و حافظ قرآن مان می خواند:

جوان: و پيش از تو [نيز] هيچ رسول وپيامبرى را نفرستاديم جزاينكه

هرگاه چيزى تلاوت می نمود، شيطان در تلاوتش القاىِ [شبهه‌] مى‌كرد

پس خدا آنچه را شيطان القا مى‌كرد، محو مى‌گردانيد،

سپس خدا آيات خود را استوار مى‌ساخت و خدا، داناى حكيم است

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَانَبِىٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلْقَى ٱلشَّيْطَـانُ فِىٓ أُمْنِيَّتِهِۦ

فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلْقِى ٱلشَّيْطَـانُ ثُمَّ يُحْكِمُ ٱللَّهُءَايَـاٰتِهِ ۗوَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

واعظ: از آیۀ 52  سورۀ حج می شود فهمید:

شیطان لعین می تواند در آرزوهای رسولان اثر بگذارد!

یعنی آرزوی جدید برای‏شان ایجاد ‏کند!

و البته خداوند مهربان هم، برای‏شان برطرف می‏کند!

اما همواره توجه و ایمان داشته باشید:

هرگز شیطان نمی‏آید و نمی تواند، به وحی چیزی را القاء کند!

خوب باز گردیم به بحث شیرین و سودمندمان!

بله در ایوب (علیه‏السلام) بیماری‏های جسمی ایجاد کرده بودند.

از بین این سه مجموعه آیه، باز به سراغ آیۀ 201  اعراف بیاییم!

البته قبلش بگویم: ﴿ نَزْغٌ در آیۀ 200 اعراف، یعنی: میانه بهم زدن!

جوان: ببخشید استاد این معنی را چگونه یافتید؟ می خواهم یاد بگیرم!

واعظ:خدا جزای خیرت دهد پسرم! این معنا را از آیۀ 53 سورۀ اسراء بدست آوردم!

وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ، به بندگان من بگو که بهترحرف بزنند!

إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ، پس نَزْغٌ چیزی است که بین آدم‏ها ایجاد می‏شود!

بین آدم‏ها چه ایجاد می‏شود؟

بین آدم‏ها وسوسه که نیست! بلکه میانه بهم زدن است!

یکی از زندانیان: حاج آقا مشکل رو که میگی، چاره و درمانش را هم بگو...

واعظ: چشم! به آیۀ 201 اعراف توجه کنید:

إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْاإ ِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ

شیاطین همه را مسّ می‏کنند!

اما اهل تقوا وقتی متوجه میرشوند که دچار مسّ شیطان شده اند و خوب و بد را از هم تمیز نمیدهند، سریع در محضر میروند!

جوان: ببخشید استاد وقت تان را میگیرم، درمحضر رفتن را ازکجا آوردید؟

واعظ: به آیه توجه بیشتری کنید، از واژۀ ﴿ تَذَكَّرُوا این برداشت می شود!

خوب، نتیجه می گیریم:

1. همۀ مردم دچار مسّ شیطان می‏شوند!

2. با مسّ شیطان، آدم‏ها بصرشان بهم می‏ریزد!

یعنی درست نمی‏بینند، مثل آدم‏های مست!

آدم جلوی اوست، او مثلاً سگ می‏بینه!

ماشین داره میآد، ماشین رو نمی‏بینه!

قبل از انقلاب اسلامی، بخاطرِنوشیدنِ مشروبات الکلی،چقدراینگونه حوادث بود!

چقدر مشکلاتِ عجیب و غریب، به تبع شراب‌خوری در جامعهرواج داشت!

بدین خاطر آسیبهای جدی می دیدیم، که پرونده های قضایی اش موجوده!

یا نزاع ها در میگرفت و گه گاه جوانهایی بی خودی کشته میشدند و شیطان لعین شادمیشد!

بله، جداً اشخاص بخاطر مصرف مواد مخدر، قدرت بینایی و عقلشان، مختل می شه!

یعنی: کسیکه دچار مسّ شیطان شده، نگاهش بهم می‏ریزه!

چه بصر مادیش، چه فهمش از موضوعاتِ مختلف!

و الان هم یکی از  مشکلاتِ جوامعِ بشری و حتی جامعۀ ما، مَسِّ شیطانه!

بله، الان هم یکی از  مشکلاتِ جوامعِ بشری و حتی جامعۀ ما، مَسِّ شیطانه!

که متآسفانه به اون بی توجهیم و مردم رو از منظر قرآن و خطر فراگیر پیرامونِ مون، خبردار نمی کنیم!!

خوب بالطبع، علاجِ درد هم، در سطح کشور مطرح نیست!

پناه بر خدا از این همه غفلت و بی توجهی به انذار و هشدار باش های قرآنِ خالق...

یکی از زندانیان: حاج آقا جون، قرار بود، بیشتر راجع به درمان و علاج بِگی، بخدا همه گرفتاریم

 (و بی اختیار شروع به گریه کردن میکند و همه متآثرمیشوند)

واعظ: قربان دل پاک و بی ریای شما! خدا خریدار این دلهای پاکِه!

برادرم! تاوقتی در عالم مادی هستیم ومولا ومنجی مان عجلاللهتعالی فرجه،تشریف نیاوردن، همه مان گرفتاریم! هم من، هم شما، هم دیگران، در هر سطحی که باشیم!

لذا غافل نَشیم از دعا در حق یکدیگر!

همدیگر را، دیگران را، حداقل بازبانِ خوش، خطاب، ومدام دعاکنیم، و روحیه بدیم!

درهمه حال، از رحمت خدا مأیوس نَشیم! که ناامید ومأیوس، ابلیس لعین وجُنودِشِه!

توکل و امیدمان فقط بِخداست! و شفاعتی که خدا دراهلبیت عصمت و طهارتقرار داده!

اماچارۀ کار وعلاج چیه؟! خوب اینگونه افراد محتاج چه چیزی هستن؟

احسنت! صحیح فرمودید، محتاجِ"بصر" هَستن! باید بصرشون اصلاح بِشه!

اونهایی که دچار مسّ شیطان هستن، نیازه که "مُبصر"بِشَن!

یعنی: بصرشان دوباره راه بیفته...

یکی از زندانیان:خوب این با چی مُیَسره؟

واعظ:خدا در آیۀ 201 سورۀ اعراف می فرمایند: با" تذکر"!

یکی دیگراز زندانیان:تذکریعنی چی؟!چه چیزی رو تذکر بِدَن، یا متذکر بِشَن؟

اینکه هِی بِگَن: من دچار مسّ شیطان شده ام؟! یعنی: این رو مدام بِگَن!؟

واعظ:نه! اولاًفردِ آسیب دیده متوجه نیست!

اگر هم متوجه بِشِه،هزاری هم بِگِه: من دچار مسّ شیطان شده ام، من دچار مسّ شیطان شده ام... خوب چیزی حل نمی‏شِه...

یکی از زندانیان: خوب شاید تذکر به بصره!

واعظ: هزاری هم بِگِه: من باید بصر داشته باشم! بصرِ من باید درست باشه! من باید بصرم اصلاحبِشه...

عزیزانم! با گفتن یک جمله یا اینگونه جملات که اتفاقی نمی‏افته! پس تذکر اینها نیست!

یکی از زندانیان: در‏ترجمه هاتذکر رو یاد خدا معنا کرده اند...

واعظ:خوب کسیکه دچار این حالتِ بحرانی شده، هزاری هم بگوید:

خدایا! خدایا! الله! الله! مگراتفاقی می‏افته؟! چه اسم خدا روبِگِه، چه یادِخدا کنه...

اینها چیزهایی من درآوردیه، فکرِ من و شماست! باید نظرِخدا در کتاب آسمانی رو جُست!

جوان: استاد! لطفاً شما بفرمایید تا بهره ببریم...

واعظ: بنده قصد اذیت کردن ندارم!

بلکه شیوه ام اینست که باطرحِ پرسشها، همه در بحث مشارکت کنند!

و هم اندیشه مان چنان کنجکاو شود، که بعد دریافت پاسخ، خوب فهمیده، همیشه بیاد داشته باشیم!

تا اگر در جایی این بحث طرح شد، بدان اشرافِ صحیح داشته، پاسخگوی سؤالات دیگران باشیم...

یکی از زندانیان: خوب می فرمودید... {خنده حضار}

واعظ: خسته شدید؟

جوان: نه استاد! قصد جسارت نداشتند، بلکه، اشتیاق دوستان، غَلَیان یافته!

موضوعِ طرح شده، بسیار مهم، و مورد ابتلاءِ امروزۀهمۀ ماست!

شما هم بسیارساده و روان و همه فهم سخن می گویید که سپاسگزاریم!

جداً سراپا گوشیم تا بتوانیم مشکلات مان را رفع کنیم انشاءالله

واعظ: ممنون، خدا به همۀ شما مؤمنان خیرات و برکاتِ فراوان بِده! انشاءالله

پس با توکل به خدای مهربون و حکیم، ادامه می دیم!

ولی اگر کسی کاری داشت، مزاحمش نَشیم،می تونه بره،

و اگر مایل بود، بعداً از دوستان، پیگیر مطلب باشه!

خوب، کجا بودیم؟ بله عزیزانم! یادآور می شوم:

در اینگونه آیات " تذکر" چیزی فراتر از مطالبی است که تاحال شنیده اید!

یادتان باشد، گفتیم: مفاهیم درجات دارند! مثلاً ایمان درجات دارد...

جوان: استاد، پس بخاطر همینه که گفته شده درجۀ ایمانِ جنابِ سلمان از جنابِ ابوذر بالاتر است...

واعظ: بله خوب و بموقع اشاره و راهنمایی کردید، خدا خیرتان دهد،

خوب، " تذکر" هم در این درجۀ رفیع تر، یعنی: متوجه شدن!

اما چه حد و درجه ای از متوجه شدن؟!

تذکر در این مرحله، یعنی: به محضر رفتن! در محضرِ مولا قرارگرفتن!

اما مدِنظر خدا، محضرِچه کسی است؟ کدام مولا؟

اگر گفته می‏شد مثلاً: ذکر الله! می‏گفتیم: محضرِ خدا...

اما اگر بخواهیم بفهمیم این تذکر و محضر، متعلق به چه کسی است،

باید به آیاتِ قبل از آیه 200 توجه کنیم! و با جستجو در یابیم ماجرا چیست؟

آیۀ 200 سوره اعراف میگِه، اِستعاذه رو باید به الله داشت!

خوب تذکر رو به چه کسیبایدداشت؟! درمحضر چه کسی بایدبود؟!

وقتی سیاق آیات رو نگاه کنیم،‏میبینیم،خداوند در آیۀ 198 با رسولش صحبت میکنه!

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا يَسْمَعُوا، وقتی به هدایت دعوت‏شان کنی، نمی‏شنوند!

وَ‏ تراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لايُبْصِرُونَ، می‏بینی دارند نگاهت میکنند، اما تو را نمی‏بینند!

احسنت، بله این همان مَسّ شیطان است!

و پروردگار عالم در آیۀ 199 سورۀ اعراف خاطر نشان می شوند:

﴿ خُذِالْعَفْوَ عفوشان کن!

﴿ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ به معروف،‏امرشان کن!

﴿ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ و از نادانان، رخ برتاب!

عزیزانم! حال مروری داشته باشیم، به آنچه گفتیم. خوب تا اینجا چه گفتیم؟

جوان: کس یا کسانیکه مَس می شوند، تنها راهی که برای شفا و رهایی ازشیطنت هادارند، اینست که باید به محضرِ ولیِّ زمانه بیایند!

مثلا: در صدر اسلام، به محضرِ رسول‏‏الله صلیالله علیه و آله می رفتند!

حیدر: حاج آقا ما هم می خواستیم همین رو بگیم...

 (خنده ی حضار. جوان با مهربانی سرِ حیدر را می بوسد.)

واعظ: احسنت برهر دویِ شما! آری چاره و علاجِ جوامع دراینگونه موارددرآینده،

بخصوص، در این ایامِ در آستانۀ آخرالزمان، اینستکه قرآن می فرماید:

باید همواره در محضر و فضایِ ذکر بود، تا آسیب نبینیم!

وطبقِ آیاتِ 198 تا 201 سوره اعراف، این محضر و فضا و حیطه،

فقط مربوط به رسولالله صلیالله علیه و آله و خلفایی است که ایشان به امرِخداوند برگزیدند!

و حضرت بارها میان عمومِ مردم، آنها را معرفی کردند!

که می توانید این موضوع را در کُتبِ الغدیر یا در کتاب مستند و شیرینِ مناظراتِ " شبهای پیشاور"، بخوانید!

کلِ مناظرات، بر محورِ اسنادِ کُتبِ معروفِ علمایِ بزرگِ برادرانِ اهلِ سنت است!...

جوان: کتابِ شبهای پیشاور که مناظراتِ جنابِ سلطان الواعظین از شاگردانِ آیت الله بروجردی با علمایِ بزرگِ اهل سنت، در پیشاورِ پاکستان است را در کتابخانۀ اینجا داریم؟

واعظ: انشاءالله که باشد، ولی اگرنبود، خودم بانی میشوم و تعدادی را تهیه کرده، به کتابخانه هدیه می کنم...

زندانی نادم: حاج آقا جان! این سخنان خوبِ شما...

واعظ: اینهاکه عرض شد، سخن این حقیر نبود! قرآن، کتاب آسمانی مان ازجانب خدا می گوید...

زندانی نادم: بله درسته! ببخشید! بنده هم بی اختیار یادِ فتنۀ سال 1388 افتادم،

بعضی ها، نامردی هایی انجام می دادن، که گویی خودشون نیستن، مسخ شده بودن،

خشونت هایی انجام می دادن که از یک انسانِ سالم بعیده، کتک زدن ها، آتیش زدن ها...

آشپزِ زندان: عِینهو مثلِ داعش یا مجاهدین خلقِ دهۀ 60...

یکی از زندانیان: راس میگه حاج آقا، خونۀ ما، جنبِ مسجد لولاگره، توی نواب!

داعشی هایِ 88 وقتی با بی حیایی و نامردی مسجد رو به آتیش کشیدن،

برخی از شاهدین از غصه و ناراحتی گریه می کردن!

خودم شنیدم، یکی به رفیقش می گفت: مسجد رو چرا آتیش زدن؟!

آخه داره قرآنها می سوزن، مردم تومسجدن، همه چی آتیش گرفته، قرارما این نبود!

 دوستش با تحقیر و بی تفاوتی نگاهش کرد و گفت:

 مثل اینکه قاط زدی! ماباید به هربهایی پیروز بِشیم و نظام سقوط کنه! بقیه اش مهم نیست، درست میشه!!

یکی دیگر از زندانیان: تو اون هوایِ آلوده، یه عده موتور سوار، مأمورِآتیش زدنِ سطل های آشغال بودن!

یادمه خانومی دادمی زد: بابا اموال عمومی رو برا چی نابود می کنید؟ اینها رو با پول و مالیات من و تو تهیه کردن! آخه از فردا آشغالامون رو چیکار کنیم؟

یکی از زندانیان: یه عده هم مأمورِ تخریب نرده های خیابانها بودن، کارها از پیش تقسیم شده بود...

یکی دیگر از زندانیان: تو خیابان آزادی خودم دیدم، آقایی با عصبیت و نفرت، با کلاهِ موتور سوارها چنان بی رحمانه بر سر جوان موتور سواری می زد، که آدم حیرت می کرد، چطور دلش میاد، مثل حِیوان شده بودن...

یکی دیگر از زندانیان: حاج آقا یادم نمی ره، مردم داشتن نماز جمعه اقامه می کردن، ضلعِ شمالیِ بلوار کشاورز، جوانی که سجاده همراه داشت را زده بودن و از سرش داشت خون زیادی می رفت، ولی داعشی ها نمی ذاشتن مردم به مجروحِ در حالِ جان دادن، نزدیک بِشن، تا اونو به آمبولانسی که در نزدیکی اونجا بود ببرن! اینا از داعشی ها هم بدتر بودن، ایرانی جماعت، اینطور نامرد و بی معرفت و سنگدل نیست...

واعظ: یه وقتی معلم هایِ تاریخِ ما، راجع به جنایاتِ صلیبیون در یورش به قدس شریف می گفتن!

 اون هم به نقل از مورخانِ بزرگِ غربی!

 ما باورمون نمی شد، انسان اینقدر وحشی و خطرناک و خون ریز بِشه!

قتل عام های امثال صبرا و شتیلا و قانا، توسط صهیونیست های غاصب هم که معروفه،

و هنوز شکنجه و کشتارِ بی رحمانۀ مردمِ مظلومِ فلسطین، توسطِ صهیونیست ها، به پشتوانۀ شیطان بزرگ آمریکا، و اروپایِ مُزَوِر و خبیث ادامه داره!

در اوایل انقلاب هم جنایات عجیب ساواک رو دیدیم که چطور بی رحمانه به کمیته های مردمی و جوانانِ بی تجربه مان حمله می کردند و می کشتن و آتیش می زدن!

بعدش مواجه شدیم با افرادِ کومله و دموکرات و کمونیست های تجزیه طلب در کردستان! که چطور زنده زنده پوست سرِ بسیجیانِ اسیر را می کندن، و تمامِ سازمانهای بین المللی، لال مونی گرفته بودن!!

یا سَرِ جوانانِ دست بستۀ اسیر رو در روغنِ در حال جوش فرو می کردند و عکسِ یادگاری می گرفتن!

 یا سر بچه های بسیجی رو ایستاده قطع می کردن، تا به تِلو تِلو راه رفتنش بخندن!!

 و شعارِ زنده باد خلقِ قهرمان بدهند و از آزادی مردم و کارگران و کشاورزان و زنان، دم بزنن وگوش فلک رو کر بکنن!

همون طور که گفتن، در اوایل دهۀ 60 هم منافقین خلقِ ایران، سرِ سفرۀ افطار، نوزاد را جلوی چشم پدر و مادرش می کشتن و بعد، پدر و مادرِ خانواده را جلوی چشم فرزندان، با دهان روزه شهید می کردن!

کشتن و سوزاندن و قطعه قطعه کردن سه پاسدارِ مظلوم و بیگناه، هم که خبر اول دنیا شد!

و اگر مجاهدت و سعیِ شبانه روزیِ امثالِ شهید اسدالله لاجوردی ها ویارانِ مخلصش نبود، معلوم نبود باید چه کشتارها و فجایعی را شاهد می بودیم؟!

تو این چند سال اخیر هم که گروهِ طالبانِ خون ریز، توسط حزب جمهوری خواه ِایلومیناتِ آمریکا در افغانستان پدید اومد تا با قوت گرفتنش به ایرانِ اسلامی حمله کنن و سرزمین های شرقی ما را تصاجب کنن!

حزب دموکرات ِفراماسونرهایِ آمریکا هم به فرماندهی اوبامای فراماسونر، داعش رو سازمان دادن، تا نقشه خاور میانه بزرگ را پدیدبیارن، و پس از اشغالِ سوریه و عراق، به ایرانِ اسلامی حمله کنن و سرزمین هایِ غربی ما رو تصاحب کنن!

که این فاجعۀ بین المللی را هم خانوم کلینتون دموکراتِ فراماسونر، در کتابِ خاطراتش درج کرده،

و هم آقای ترامپِ جمهوری خواه، رییس جمهورِ ایلومیناتِ آمریکا بارها علنی اعلام کرد و دموکراتهایِ فراماسونر تکذیب نکردن!!

پس از 10 سال از رحلت جانسوز امام خمینیِ عزیزمان، رحمه الله علیه، یعنی سال 1378 فتنه ای رو غرب زدگان ایرانی راه انداختن!

و 10 سال بعدش در 1388 باز این شیفتگانِ ایرانیِ غرب زده یِ مشتاقِ استکبارِ آمریکا، فتنه ای دیگر به راه انداختن!

آقایِ ترامپ هم با بی حیایی تمام و خلافِ قوانین روابط بین الملل، علنی اعلام کرده:

 فتنه های دیگری را به کمک ایرانیانِ مزدورِ آمریکا، به روش داعش مسلکان، طراحی کرده اند، تا ایران تجزیه شده،  نشانی از نسل ایرانی نماند! یعنی: همان که در آیۀ 8 سورۀ صف، ذکر شده:

يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ

مى‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند!

غافل از اینکه خداوندِ آسمانها و زمین، اراده ی دیگری دارد و در ادامه آیه آمده:

وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

و حال آنكه خدا نورش را تام خواهد گردانيد، گر چه كافران را ناخوش افتد!

پس ما باید بفکر فتنه های بزرگتر دشمنانِ خارجی و داخلی مان باشیم!

با آمادگی کامل و همه جانبه! تا به میهنِ عزیزمان و خانواده هایمان آسیبی نرسد!

و این رخ نخواهد داد، مگر اینکه متحد و همسو و یک دل و یک زبان،

هم پایِ رهبرِ متقی و با هوش مان، در همۀ صحنه ها و محضرها باشیم!

و به وعده ی غربی هایِ عهد شکنی که بارها بما صدمه زده اند، ساده لوحانه، دلخوش نکنیم!

که عزیزانم، ای مؤمنان این مرز و بوم،مَسِّ شیاطین در کمین است! نکند باز غافلگیر شویم...

آشپزِ زندان: حاج ببخشید! خدا وکیلی خیلی دیر شده!

من اومدم به دوستان بِگم غذا سرد شده، زود بیایید! مطالبِ قرآنی شما مَنو حیرت زده کرد!

یادم رفت برای چی اومدم...

واعظ: چشم، چشم! برای سلامتی خودتون و خانواده هاتون صلواتی مرحمت بفرمایید...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عبدِ مالکِ یومِ الدین

انوشه گیلانی نژاد

13/8/1397


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها