امروز شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۷
کد خبر: ۴۰۶۷
تاریخ انتشار: ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۰:۱۲
مردادماه هم سالروز صدور فرمان مشروطه به دست مظفرالدین‌شاه است و هم سالروز شهادت عالمی برجسته و بابصیرت به نام آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در یازدهم این ماه (مطابق با 13 رجب 1327 قمری). دو واقعه‌ی بسیار تأثیرگذار در تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورمان که حاصل تحولات مهم و اقدامات سیاسی و اجتماعی بسیاری است که تأثیرات آن در تحولات بعدی هنوز قابل تحلیل و بررسی بوده و دارای اهمیت بسیار است. اما علی‌رغم اینکه باید جریان پیروزی مشروطه در ایران را اقدام قابل توجه و مثمر ثمری دانست، اما در درون این واقعه، حوادث تلخی رقم خورد که همچنان می‌توان از آن‌ها به‌عنوان لکه‌ی ننگی بر پیشانی این واقعه یاد کرد؛ حوادثی چون به دار آویختن شیخ فضل‌الله نوری به دست مشروطه‌خواهان. عالمی که در زمان خود بیگانگان و سلطه‌طلبان غرب را به‌خوبی شناخته بود و می‌دانست که چگونه و با چه روش‌ها و راهبردهایی این دولت‌ها به‌دنبال نفوذ فرهنگ غربی در کشور و نابودی دین و اعتقادات مردم از طریق مشروطه و آن‌هم با مداخله در قانون هستند. قانونی که از سوی جناح‌های دخیل و بسیار مؤثر بر جریان مشروطه، یعنی جناح ماسونی و غرب‌گرا طرح می‌شد، اما شیخ فضل‌الله پس از آشکار شدن نیت این گروه‌ها و افراد مؤثر در جنبش مشروطه، به مخالفت با آنان و جنبش مشروطه پرداخت و تا سرحد جان از موضع خود دفاع کرد.
 
شیخ فضل‌الله نوری از علما و مجتهدان تراز اول تهران و از پیشروان جنبش مشروطه‌ی ایران و شخصیتی انقلابی و مشروطه‌خواه بود که سابقه‌ی فعالیت اجتماعی، دینی و سیاسی او به سال‌ها پیش از جنبش مشروطه، یعنی ماجرای تحریم تنباکو برمی‌گردد. هنگامی که ناصرالدین‌شاه به میرزا حسن آشتیانی دستور داد که یا در ملأ عام قلیان بکشد یا از شهر بیرون برود و میرزا تصمیم به بیرون رفتن گرفت، اولین کسی از علما که در حمایت از میرزا به خانه‌ی وی وارد شد، شیخ فضل‌الله بود.[1] در آغاز مشروطه نیز وی با سایر روحانیون مشروطه‌خواه هم‌فکر بود و با اینکه با عین‌الدوله (صدراعظم وقت) دوست بود، در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شرکت کرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی کوچک‌ترین مخالفتی از او مشاهده نشد.[2]
 
اما حوادثی باعث اختلاف و سرانجام جدایی وی از مشروطه‌خواهان شد که باید مهم‌ترین عامل این جدایی را نفوذ جریان روشنفکر و وابسته به غرب برای انحراف حرکت عظیم مشروطه از مسیر واقعی آن، یعنی حرکت بر مسیر دین و فرامین آن و مطابقت با قوانین سکولار غربی دانست. آن مجتهد شهید که جریان وابسته به غرب و نیت آنان برای تغییر در باورهای مردم ایران را آن‌هم به بهانه‌ی مشروطه و قانون درک کرده بود، مشروطه به دستیاری دشمنان و منافقین را «فتنه» می‌خواند و «قانون اساسی» (منظور متن ترجمه‌شده‌ی قانون اساسی کشور فرانسه توسط مشیرالملک و مؤتمن‌الملک پسران صدراعظم) را «دستور ملعون» و «ضلالت‌نامه» می‌نامید.[3]او در مواجهه با این جریان نفوذی می­گفت: «امروز دشمنان شما در این مملکت به دستیاری منافقین وضعی فراهم آورده‌اند که دین شما و دولت شما هر دو را ضعیف کرده‌اند و در خطر عظیم جماعت آزادی‌طلب به توسط دو لفظ دلربای عدالت و شورا، برادران ما را فریفته و به جانب لامذهبی می‌رانند. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه‌ی شورای ما از انگلیس بیاید. اگر این سرّ سیاسی را از دارالخلافه و غیرها استکشاف فرمودید، خواهید دید که در این فتنه عظمی برز الاسلام کلّه الی الکفر کلّه...»[4]
 
به همین دلیل، الگوهایی ارائه داد که به «مشروطه‌ی مشروعه» مشهور شد و نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشده ‌است را نادرست می‌دانست و با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسئله‌ی تقسیم قوا مخالفت می‌ورزید.[5] او اعلام می‌کرد که «تغییر در مقصد و تجددی در رأی من به هم نرسیده است. صریحاً می‌گویم همه بشنوید و به غایبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان آن را می‌خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می‌خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمدی (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من هم چنین مجلسی می‌خواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف میانه‌ی ما و لامذهب‌هاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف هستند. چه بابیه‌ی مزدکی‌مذهب و چه طبیعیه‌ی فرنگی‌مشرب.»
 
«من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بی‌دین و فرقه‌ی ضالّه و مضلّه مخالفم که می‌خواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها به انبیا و اولیا توهین می‌کنند و حرف‌های کفرآمیز می‌زنند. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم... مشروطه به همان شرایطی که گفتم که قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت باید مطابقت با شرع داشته باشد.»[6]
 
به‌دنبال این اعتراضات شیخ فضل‌الله و عمدتاً به‌سبب تلاش‌های وی در تدوین قانون اساسی، اصلی بر قانون اساسی افزوده شد که قوانین مصوب مجلس مخالفتی با اسلام نداشته باشد.
 
در حقیقت آنچه آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری را از دیگران متمایز می‌کرد، این بود که فهم ایشان فراتر از فهم زمان خود بود و بسیاری مسائل و حوادث را پیش از آنکه دیگران درک کنند، ایشان درک می‌کرد. در بسیاری از نهضت‌ها و انقلاب‌ها، روند انحراف به‌شکلی فراگیر می‌شود و به‌گونه‌ای همه‌ی عرصه‌ها را درمی‌نوردد که حتی رهبران و بزرگان انقلاب نیز نمی‌توانند به‌خوبی جریان «انحراف» را تشخیص بدهند، ولی آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری عالمی بود که «انحرافات» را در همان مراحل اولیه‌ی تکوین به‌خوبی تشخیص می‌داد. به همین دلیل است که وی درحالی‌که از بنیان‌گذاران اصلی نهضت بود، در همان مراحل اولیه‌ی بعد از پیروزی، متوجه شد که غرب‌گرایان و عوامل استعمارگران خواب دیگری برای نهضت دیده‌اند و می‌خواهند آن را به‌سمتی کاملاً مخالف و متضاد با اهداف اولیه‌ی نهضت بکشانند. به همین دلیل، وی بدون کمترین مسامحه و ملاحظه‌کاری و با صراحت و شجاعت تمام، در برابر منحرفان ایستاد و از تهمت‌ها و تهدیدها و حتی از جان خود نترسید.
 
سرانجام و در پی این مخالفت‌ها، شیخ فضل‌الله نوری، که به اعتراف دوست و دشمن بزرگ‌ترین مرجع شیعه‌ی وقت ایران بود، پس از فتح تهران به دست قوای مشروطه محاکمه و اعدام شد. اقدامی که آخرین ضربه بر پیکره‌ی موریانه‌خورده‌ی مشروطه بود و بسیاری پس از آن به ماهیت مشروطه‌خواهان سکولار پی بردند. این عالم بزرگ را باید از مصادیق بارز روحانیت دلسوز و انقلابی دانست که جریان غرب‌گرا و فتنه را به‌خوبی می‌شناسند و با تمام توان خود در مقابل آنان و نفوذ و سلطه‌خواهی‌شان به قیام برمی‌خیزند. او حتی با شنیدن تصمیم بر اعدام او، پیشنهاد پناهندگی به یکی از سفارتخانه‌ها را همچون افراد دیگر نپذیرفت و «همان روزی که محمدعلی‌شاه به سفارت رفت، سعدالدوله برای حاجی شیخ فضل‌الله پیغام فرستاد که جان شما در خطر است و خوب است به یکی از سفارتخانه‌ها پناه ببرید، ولی حاجی شیخ فضل‌الله از این پیشنهاد سر باز زد و زیر بار این ننگ نرفت و جواب داد مقام روحانیت من اجازه‌ی اقدام به این عمل را نمی‌دهد.»[7]
 
چنان‌که وقتی معاون سفیر روسیه به او پیشنهاد داد به سفارت روسیه برود، با این دعوت او مخالفت کرد و در مقابل گفت: «مسلمان نباید پناهنده‌ی کفر شود، آن‌هم مثل من.» حتی معاون سفیر پیشنهاد نصب پرچم روسیه را بالای سردر خانه داد و اجازه خواست سردر عمارت قرار دهند، اما شیخ فضل‌الله جواب داد: «اسلام زیر بیرق کفر نخواهد رفت. معاون سفیر گفت: برای شما خطر جانی خواهد داشت. شیخ پاسخ داد: زهی شرافت و آرزومندم.»[8]
 
سرانجام شیخ فضل‌الله نوری پس از فتح تهران بازداشت شد و به حکم شیخ ابراهیم زنجانی در 9 مرداد 1288 برابر با 13 رجب 1327 قمری در میدان توپخانه حدود یک ساعت‌ونیم مانده به غروب به دار آویخته شد و چنان‌که مرحوم آیت‌الله گفته است: «کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضل‌الله نوری بدون محاکمه، لکه‌ی ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد.»[9]
 
امام خمینی در توصیف چرایی شهادت این مجاهد بزرگ می­فرمایند: «در دوران مشروطه... یک عده‌ای که نمی‌خواستند که در این کشور اسلام قوه داشته باشد... جوسازی کردند؛ به‌طوری‌که مثل مرحوم آقا شیخ فضل‌الله که آن‌وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود، همچو جوسازی کردند که در میدان علنی ایشان را به ‌دار زدند و پای آن‌هم کف زدند و این نقشه‌ای بود برای اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند. و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه‌ای باشد که علمای نجف می‌خواستند. حتی قضیه‌ی مرحوم آقا شیخ فضل‌الله را در نجف هم یک‌جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن درنیامد. این‌ جوی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل‌الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به ‌دار کشیدند و پای آن‌هم ایستادند کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن‌وقت. و مردم غفلت داشتند از این عمل. حتی علما هم غفلت داشتند.»[10]
 
مقام معظم رهبری نیز در این خصوص می‌فرمایند: «...ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که‌ مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل‌الله نوری را بالای دار بکشند و دم نزدند، دیدند که او را با اینکه جزء بانیان و بنیان‌گذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غرب‌گرای مشروطیت همراهی نکرد، ضدمشروطه قلمداد کردند...»[11] همچنین ایشان شخصیت شیخ فضل‌الله را ارج نهاده و او را عالمی «بابصیرت» معرفی می­نمایند؛ بصیرتی که امروزه لازم است تمام مردم به‌ویژه علمای عصر حاضر دارا باشند و با اتکا به این بصیرت بتوانند جرایانات فتنه‌گر و غرب‌گرا و دشمنی آنان با ملت ایران و اساس و بنیان فکری و اعتقادی آن یعنی شرع مقدس اسلام را شناسایی کنند تا هم خود گمراه و بازیچه‌ی دست این جریانات نشوند و هم به ملت ایران آگاهی رسانند: «اینکه بنده مسئله‌ی بصیرت را برای خواص تکرار می‌کنم، به خاطر این است. گاهی اوقات غفلت می‌شود از دشمنی‌هایی که با اساس دارد می‌شود. این‌ها را حمل می‌کنند به مسائل جزئی. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علمای بزرگی بودند که من اسم نمی‌آورم؛ همه می‌شناسید، معروف‌اند، که این‌ها ندیدند توطئه‌ای را که آن روز غرب‌زدگان و به‌اصطلاح روشنفکرانی که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحی می‌کردند. توجه نکردند که حرف‌هایی که این‌ها دارند در مجلس شورای ملىِ آن زمان می‌زنند یا در مطبوعاتشان می‌نویسند، مبارزه‌ی با اسلام است. این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسی که می‌دانست و می‌فهمید (مثل مرحوم شیخ فضل‌الله نوری) جلوی چشم آن‌ها به دار زده شد و این‌ها حساسیتی پیدا نکردند. بعد خود آن‌هایی هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضل‌الله مورد تعرض و تطاول و تهتک آن‌ها قرار گرفتند و سیلی آن‌ها را خوردند؛ بعضی جانشان را از دست دادند، بعضی آبرویشان را از دست دادند.»[12]
 
این‌گونه حوادث تلخ تاریخی که در تحولات معاصر ایران اتفاق افتاده است، عبرت‌ها و درس‌هایی برای آینده‌ی انقلاب و نظام اسلامی ما خواهند بود. همان‌گونه که امام امت و رهبری نیز بر عبرت‌آموزی از آن‌ها توصیه نموده و مهم‌ترین درس برای پیشگیری از حوادث و جریانات مشابه را «بصیرت» معرفی نموده‌اند؛ درسی که همگان به‌خصوص مسئولان و عالمان دانشگاهی و حوزوی باید سرمشق خود قرار دهند.*
 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها