امروز جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۲
کد خبر: ۳۹۳۹
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۵
در اکتبر سال 1981م. اتفاقی در قاهره‌ی مصر افتاد که جهان را تکان داد. فرعون مصر به دست یک جوان انقلابی عضو گروه «الجهاد» ترور شد. اگرچه مرگ «انور سادات» نیز نتوانست ساختار حاکمیتی را که از عدم مشروعیت و مقبولیت در میان مردم مصر رنج می‌برد، درمان نماید، اما توانست عمق اعتراض جامعه را به سیاست‌های حاکمین این کشور که بر مبنای قیام افسران جوان در سال 1952م. ایجاد شده بود، نشان دهد. آنچه مقاله‌ی حاضر به دنبال واکاوی آن است، دلایل فوران این اعتراض است. چه مسایلی در جامعه و سیاست مصر در حال وقوع بود که «خالد اسلامبولی» را وادار نمود که طی یک حرکت برنامه‌ریزی شده با یاران خود در گروه الجهاد، اقدام به ترور رییس حکومت بکند؟ به عبارتی علمی‌تر، بسترها و زمینه‌های قیام خالد اسلامبولی و گروه الجهاد چه بود؟ بر این اساس این مقاله پس از نگاهی گذرا و کوتاه به دفاعیات خالد اسلامبولی، سه دلیل را به عنوان علل عمده‌ی قیام او و یارانش بر می‌شمرد. غرب گرایی، ضدیت با اسلام و توافق با اسراییل آن سه دلیل عمده‌اند. ناگفته پیداست که میان سه دلیل ذکر شده، حلقه‌های اتصالی وجود دارد که آن‌ها را از یک‌دیگر تفکیک ناپذیر می‌سازد. اما مقاله‌ی حاضر برای واکاوی بیش‌تر و بهتر موضوع، استدلال‌های خود را در این چارچوب خرد نموده و به تحلیل آن می‌پردازد. دستگیری و دفاعیات خالد اسلامبولی به دنبال ترور انور سادات، ستون‌های حکومت مصر به لرزه افتاد. حکومتی که در ابتدا مبهوت مانده بود، برای نشان دادن زهر چشم خود بیش از سه هزار نفر را دستگیر و روانه‌ی زندان نمود.[1] خالد اسلامبولی که پس از ترور دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفته بود، در دادگاه مسایلی را مطرح نمود که به جرأت می‌توان گفت درد دل مردم مصر بود. او به نکاتی اشاره نمود که اگر به آن‌ها با دقت نگاه کنیم، می‌توانیم سه عامل یاد شده را در بطن آن‌ها دریابیم.' خالد اسلامبولی در میان سخنان خود به فساد در ایمان و عقیده‌ی سران انقلاب فرمایشی(قیام افسران آزاد 1952م.)، وابستگی در سیاست خارجی، شکست اقتصادی، کشتار فرزندان اسلام، از جمله متفکر بزرگ اسلام «سید قطب»، امضای قرارداد با دشمن غدار اسلام، اسراییل اشاره نمود.[2] او هر یک از موارد مطرح شده را در وقت مختصر و محدود خود تشریح نمود. خالد اگرچه نتوانست رژیم حاکم بر مصر را به تفکر درباره‌ی عملکرد خود وا دارد، اما به جهانیان اثبات نمود آنچه از سوی حاکمیت مصر تبدیل به سیاست می‌شود و در عرصه‌ی سیاست داخلی و خارجی بازخورد می‌یابد، بسیار با اندیشه و تفکر مردم مصر متفاوت است. با وقایع اخیر مصر و پیروزی بیداری اسلامی و بازگشت اسلام به صحنه‌ی اجتماع و سیاست، مردم این کشور حلقه‌ی مفقودی را که سال‌ها پیش از آن، خالد آن‌ها را مورد تأکید قرار داده بود، باز یافتند. بر این اساس در ادامه این مطلب به کالبد شکافی عواملی که به ترور انور سادات انجامید، می‌پردازیم. بسترهای ترور انور سادات: 1. سیاست‌های ضد اسلام گرایانه‌ی رژیم مصر در سال 1952م. «ملک فاروق» که از نوادگان «محمد علی پاشا» بود، بر کشور مصر حکم می‌راند. عدم مشروعیت حکومت او در میان مردم باعث گردید تا زمینه برای کودتا بر ضد وی فراهم شود. این گونه بود که تعدادی از افسران جوان که مغز متفکر آن‌ها «جمال عبدالناصر» بود، بر ضد رژیم سلطنتی مصر قیام نمودند و آن را سرنگون ساختند و ژنرال «نجیب» را به قدرت رساندند.[3] اما انقلاب مصر نیز مانند بسیاری از جنبش‌ها و قیام‌های دیگر به تدریج مسیر انحرافی را در پیش گرفت و به دیکتاتوری یک فرد تبدیل شد. قیام افسران آزاد که در سال 1952م. از یک ایدئولوژی محافظه کارانه برخوردار بود، رویکرد انقلابی نداشت. اگرچه قیام آن‌ها از پشتیبانی هیچ منبع ایدئولوژیک برخوردار نبود اما به تدریج به سمت ناسیونالیسم انقلابی گرایش پیدا کرد. در حالی که افسران در ابتدا گرایش‌ها و تمایل‌های مذهبی هر چند کمی داشتند و با گروه‌های اسلامی در تعامل و ارتباط بودند، اما با کنار رفتن ژنرال نجیب از رأس قدرت و به قدرت رسیدن ناصر، مفاهیمی چون پان‌عربیسم، سوسیالیسم و پوپولیسم به عنوان رویکرد جدید رژیم ناصر مورد استفاده قرار گرفت.[4] ناصر فراموش نموده بود که مصر کشوری اسلامی است که تا پیش از این در زیر لوای امپراطوری عثمانی و خلفای آن به سر می‌برده است، اما کاریزمای او در میان مردم مصر، بروز واقعیت‌ها را مدتی به تأخیر انداخت. کاریزمایی که ناشی از پوپولیسم و فریب مردم بود. همان گونه که پس از شکست از اسراییل در سال 1967م. به شکل نمادین از قدرت کناره گرفت و سرانجام بنا به حضور مردم در خیابان‌ها به قدرت بازگشت. این کاریزما باعث گردید تا وی به تدریج به شکلی لجام گسیخته و مستبدانه افسار قدرت را به سمت یک دیکتاتوری تمام عیار سوق دهد. این گونه بود که در سال 1954م. به دنبال نمایش ترور نافرجام وی که از سوی خود او ترتیب داده شده بود، دولت به سراغ گروه‌های مذهبی و به طور خاص «اخوان المسلمین» رفت. ناصر از پتانسیل مذهبی مردم مصر آگاه بود و از قدرت مذهب احساس خطر می‌نمود. به همین دلیل در برخورد با اخوان المسلمین چاره‌ای جز سرکوب نداشت. بنا بر این فرصت ضربه‌ی کاری به اخوان المسلمین فراهم شد «در 9 دسامبر، 6 تن از اعضای رهبری اخوان، بالای چوبه‌ی دار رفتند و هزاران تن از آنان دستگیر، گشته و جمعیت به طور کامل متلاشی گردید.»[5] پس از ناصر، سادات به قدرت رسید. او در ابتدا تلاش نمود تا در برخورد با نیروهای اسلام‌گرا بر خلاف سلف خود، عمل نماید. در واقع آنچه سادات در ذهن داشت، بهره‌برداری سیاسی از حرکت‌های اسلامی در جهت تثبیت خود و حکومتش بود. او دولت خود را دولت علم و ایمان لقب داد و با این شعار تلاش نمود تا هم‌چون دوران امپراطوری عثمانی، خود را خلیفه‌ی مؤمنین(!) نشان دهد. اما آنچه او از گرایش به مذهبیون و تظاهر به دین‌داری در ذهن داشت، این بود که با کمک احزاب اسلامی تلاش کند تا بر جریان‌های حامی عبدالناصر و گروه‌های چپ که در مصر پس از ناصر هم‌چنان نیرومند بودند، چیره شود. سادات می‌خواست با سرکوب و منزوی نمودن این گروه‌ها، ارکان قدرت خویش را محکم‌تر نماید. به همین دلیل بود که اعضای زندانی اخوان المسلمین و جنبش‌های اسلامی دیگر هم‌چون «جماعت»، «تکفیر» و طرفداران «سید قطب» و ... را از بند رها نمود و آنان را بار دیگر به عرصه‌ی سیاسی باز گرداند.[6] انقلاب مصر نیز مانند بسیاری از جنبش‌ها و قیام‌های دیگر به تدریج مسیر انحرافی را در پیش گرفت و به دیکتاتوری یک فرد تبدیل شد. قیام افسران آزاد که در سال 1952م. از یک ایدئولوژی محافظه کارانه برخوردار بود، رویکرد انقلابی نداشت. اگرچه قیام آن‌ها از پشتیبانی هیچ منبع ایدئولوژیک برخوردار نبود اما به تدریج به سمت ناسیونالیسم انقلابی گرایش پیدا کرد. اما این سیاست دوام چندانی نداشت. زمانی که از یک سو او به اهداف خود رسید و از سوی دیگر موج اسلام‌گرایی دوباره در مصر هویدا شد، انور سادات به سرکوب اسلام‌گرایان پرداخت. در واقع آنچه بیش از همه سادات را ترساند، مهم‌ترین تحولی بود که آن زمان در منطقه‌ی خاورمیانه روی داده بود: «انقلاب اسلامی ایران» با پیروزی انقلابی با رنگ و بوی اسلامی در ایران که آمریکایی‌ها از آن به عنوان جزیره‌ی ثبات و ژاندارم منطقه یاد می‌نمودند، سادات که تا این زمان با گروه‌های اسلام‌گرا با مدارا برخورد می‌نمود، سیاست چماق و هویج را در برابر آنان در پیش گرفت. او از طرفی تلاش می‌نمود تا در برابر دین مردم ایستادگی نکند و در این راستا شریعت را به عنوان یکی از ارکان قانون‌گذاری در اجتماع مورد استفاده قرار داد و از سوی دیگر تلاش می‌نمود تا گروه‌های سیاسی اسلام‌گرا را سرکوب کند. سیاستی که تناقض از درون آن می‌بارید. در راستای همین سیاست سرکوب بود که او اقدام به تأسیس یک سازمان اطلاعاتی در مصر نمود. سازمانی که زیر نظر «ریچارد هلمز» آمریکایی در مصر تشکیل شده بود. [7] گویا آمریکایی‌ها در هراس بودند که مبادا سرنوشت مصر نیز هم‌چون ایران شود. اما ترور انور سادات بیانگر خشم مردم مسلمان مصر در برابر سیاست‌های ضد اسلامی او و سلفش در این کشور بود. 2. غرب گرایی از آن جا که حکومت سلطنتی مصر حکومتی زیر نظر استعمارگران انگلیسی بود، با قیام افسران جوان به طور طبیعی حکومت جدید رنگ و بویی ضد غربی به خود گرفت. برخوردها و رویارویی‌ها با اسراییل نیز دلیل مضاعفی می‌شد تا حکومت جدید مصر به سمت رویارویی و ضدیت با غرب پیش رود. اگرچه این رویارویی به عنوان یک تقابل مستقل نمود. ناصر در تقابل با غرب به آغوش شرق (شوروی) افتاده بود. به ویژه آن که شوروی به شدت از او پشتیبانی می‌کرد. نمونه‌ی بارز این پشتیبانی زمانی بود که ناصر کانال سوئز را ملی نمود. اسراییل و انگلستان به مصر اعلام جنگ دادند و اگر اولتیماتوم شوروی به غرب نبود، به طور قطع مصر در این جنگ شکست سختی می‌خورد. گرایش به چپ در کل دوران حکومت ناصر ادامه داشت. این گرایش با نوعی تمایل ملی‌گرایانه به پان عربیسم آمیخته بود. گرایشی که در آن زمان تعدادی از کشورهای جهان عرب، هم‌چون سوریه، یمن و لیبی به آن دچار بودند. در مقابل این گرایش همان طور که گفته شد، ناصر به شدت سیاست‌های ضد مذهبی را دنبال می‌کرد، زیرا نه دیدگاه‌های چپ، تاب تحمل اسلام‌گرایی را داشتند و نه ملی‌گراها. از نگاه هر دوی این ایدئولوژی‌ها، اسلام آلترناتیوی بود که می‌توانست اندیشه و تفکر آنان را از بنیان به چالش بطلبد. به خصوص که به شدت در میان مردم خواهان دارد. اما با مرگ ناصر، گرایش به شوروی به یک باره پایان یافت. انور سادات در همه‌ی ابعاد به آغوش غرب رفت. او بعد از جنگ 1973م. به تدریج به سمت غرب گرایش یافت. انور سادات در سال 1976م. قرارداد دوستی با شوروی را یک جانبه لغو نمود. روابط با لیبی نیز به تیرگی گرایید. او از سال 1987م. اقدام به جایگزینی سلاح‌های آمریکایی و غربی به جای سلاح‌های روسی نمود. در همین راستا کمک‌های نظامی و اقتصادی فراوانی به رژیم‌های سودان و شورشیان هوادار «حسن هابره» در چاد، ارسال کرد. انور سادات هم‌چنین در جریان جنگ تحمیلی و حمله‌ی عراق به ایران، کمک‌های شایان توجه‌ای به عراق نمود. تمامی این اقدام‌های انور سادات خشم مردم مصر را در پی داشت، به طوری که موارد گفته شده به همراه امضای قرارداد «کمپ دیود» باعث شورش‌ها و تظاهرات گسترده‌ای در این کشور شد.[8] در همین راستا، انور سادات مدل اقتصادی خود را نیز هم‌چون غرب به سمت رها کردن تمرکز دولتی و اقتصاد آزاد پیش برد. بعد از سال‌ها، اقتصاد متمرکز دولتی در زمان ناصر، اقتصاد این کشور آمادگی لازم برای ورود به اقتصاد بازار آزاد را نداشت. در واقع در وضعیتی که سیستم کنترلی تبدیل نشدن لیبرالیسم اقتصاد نوظهور و تازه تأسیس به یک تاراج اقتصادی وجود نداشت، گرایش ناگهانی به سمت بازار آزاد، نسل جدیدی از مؤسسه‌های بازرگانی و سفته بازان را به وجود آورد که روش‌های آنان اقتصاد مصر را به عقب راند. در ژانویه‌ی 1977م. بود که قطع کمک‌های اقتصادی دولت برای پایین نگه داشتن قیمت کالاهای مهم و اساسی موجب بروز شورش‌های گسترده در این کشور شد.[9] سادات در گرایش به غرب پا را از این نیز فراتر نهاد و از حکومت تک حزبی ناصر به سمت سیستم چند حزبی حرکت کرد. مسلم است که برای فردی که سودای ریاست جمهوری مادام العمر را در سر داشت، این حرکت جز یک بازی سیاسی برای فریب مردم نبود. این گونه بود که در سال 1976م. سادات اتحادیه‌ی سوسیالیست عرب را که تنها حزب قانونی مصر در سیستم تک حزبی جمال عبدالناصر بود، منحل کرد. انحلال این حزب بیانگر حرکت سیاست داخلی این کشور از سیستم سوسیالیستی مورد حمایت شوروی به سمت یک نظام سیاسی به سبک و سیاق غرب بود. جالب آن که حزب مخالف سوسیال لیبرال آن چنان از خواسته‌های بی‌چون و چرای سادات حمایت می‌کرد که «رهبر حزب مزبور «مصطفی کامل مراد» داوطلب شد تا سادات را در سفرش به بیت المقدس در سال 1977م. همراهی کند.»[10] اما سرانجام سادات نتوانست حتی همین پلورالیسم ظاهری را نیز تحمل کند. در جریان سفر وی به اسراییل، هنگامی که «مناخیم بگین» نخست وزیر وقت اسراییل از احتمال ناتوانی مصر از انجام تعهداتش در قبال خروج اسراییل از صحرای سینا ابراز نگرانی نمود، سادات برای کاهش نگرانی او از نگرش‌های ضد صهیونیستی مردم مصر، سیستم چند حزبی را کنار نهاد و در مقابل سیاست سرکوب را در پیش گرفت، عملی که در نهایت به مرگش منجر شد.[11] 3. پذیرش اسراییل اما آنچه ضربه‌ی نهایی و کاری را به انور سادات زد، گرایش او به سمت اسراییل بود. در واقع انور سادات با این حرکت خود، حجت را بر مخالفین اسلام‌گرای خود تمام نمود. او در سال 1977م. در یک اقدام شگفت انگیز که خشم و تعجب مردم مصر و جهان اسلام را برانگیخت، به اسراییل سفر نمود. در واقع سادات با این حرکت خود عملاً اسراییل را به رسمیت شناخت. حرکتی که ادامه‌اش منجر به امضای قرارداد صلح بین مصر و اسراییل معروف به قرارداد کمپ دیوید شد. بدین ترتیب سادات یک جانبه و با دخالت آمریکا و شخص «کارتر» قراردادی را با بناخیم بگین، نخست وزیر رژیم صهیونیستی امضا نمود که خشم کشورهای عربی و اسلامی را برانگیخت. بسیاری از کشورهای عربی رابطه‌ی خود با مصر را قطع نموده و یا آن را به حالت تعلیق درآوردند. بر اساس این قرارداد توافق شده بود که اسراییل اراضی اشغال شده‌ی سینا را به مصر بازگرداند و طی سه مرحله در سال‌های 1980، 1981 و 1982 میلادی به این کشور واگذار نماید و در مقابل مصر نیز اسراییل را مورد شناسایی قرار داده و با این کشور ترک مخاصمه نماید.[12] این مسأله برای مصری‌ها بسیار گران تمام شد. کشوری که از نظر تمامی گروه‌های اسلام‌گرای مصر دشمن ذاتی اسلام بود، اینک به دوست تبدیل شده بود. به ویژه آن که قرار بود طرفین روابط خود را در حد سفارت برقرار نمایند. اگرچه مصر در قبال این حرکت که حیثیت بین المللی آن را در جهان اسلام از بین برد، امتیازها‌یی از غرب گرفت، اما مصر اعتبار گذشته‌ی خود را به عنوان کشوری که در جهان عرب در کنار کشورهایی چون عربستان داعیه دار رهبری بود، از دست داد. همان طور که گفته شد به جرأت می‌توان گفت این مسأله بیش از هر چیز در حرکت گروه الجهاد و در رأس آن‌ها خالد برای ترور انور سادات تأثیر داشت. سخن آخر در این مقاله تلاش نمودیم تا به بررسی بسترهای قیام خالد در مقابل انور سادات که سرانجام به قیمت شهادت او تمام شد، بپردازیم. همان طور که گفته شد، قیام خالد اگرچه نتوانست ساختار مصر را تغییر دهد، اما می‌توانست برای حاکمین دولت‌های اسلامی و رأس آن‌ها جهان عرب و علاوه بر آن‌ها غرب، هشداری باشد تا به زمینه‌های مردمی که در کشورهای اسلامی وجود دارد، پی ببرند. اما حاکمیت مصر تلاش نمود تا با دستگیری‌های گسترده‌ی اسلامیون به حرکت خالد پاسخ دهد. بدین ترتیب حکومت مصر عملاً فضای خفقانی را که در این کشور وجود داشت بیش از پیش مسدود نمود. آنچه ما امروز تحت عنوان بیداری اسلامی در کشور مصر و کشورهای منطقه می‌بینیم، نتیجه‌ی همان خفقان‌هاست. توجه نکردن به بسترهای اسلام و در مقابل آن گرایش به سوی غرب باعث گردید تا به تدریج نارضایتی‌ها در این کشور بر روی هم انباشت شود و سرانجام به دنبال یک خودسوزی ساده در تونس، بازی سیاسی دومینو از قاره‌ی آفریقا به راه بیفتد و دامن مصر را نیز بگیرد. «مبارک» که رفتار سیاسی سلف خود را در پیش گرفته بود، از رأس هرم قدرت سقوط نمود. او که زمانی خود اخوانی‌ها را با قفس به زندان می‌برد، با قفس به زندان رفت.(*)
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها