امروز جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۸
کد خبر: ۳۸۷۱
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۳
امروزه شاهد افشاگری‌ها و ادعاهای امنیتی مداوم و مشکوک برخی عناصر بازنشسته یا اخراجی سازمان NSA و نهادهایی مثل ویکی‌لیکس هستیم و برخوردهای سطحی و نه چندان جدی که با این افشاسازی‌ها از سوی مقامات آمریکایی صورت می‌گیرد، هاله‌های شک و تردید را پیرامون این جریان بیش از پیش ایجاد می‌نماید و گواه آن است که قرار بوده در مرتبه‌ی اول، توجه افکار عمومی جهان به این اطلاعات جلب شود و آن‌ها از سایر منابع چشم بپوشند و در مرتبه‌ی دوم، با افشای تدریجی اطلاعات، به مرور از میزان واکنش افکار عمومی بین‌المللی بکاهند.
 
در مورد اخیر، ادوارد اسنودن، مأمور سابق سازمان NSA به افشاگری‌ها پیرامون جاسوسی‌های بلندمدت و مداخله‌گرانه‌ی سازمان NSAو دیگر دستگاه‌های اطلاعاتی ایالات متحده پرداخت و این اطلاعات این بار خشم گسترده‌ای را در محافل بین‌المللی و داخلی آمریکا برانگیخت و حتی روابط میان هم‌پیمانان سابق امپریالیستی را تهدید نمود. هم‌پیمانانی که زمانی با استعانت یکدیگر به چپاول منابع ملت‌های جهان می‌پرداختند و چتر امپریالیسم را بر فراز ملل مستضعف قرار می‌دادند، امروزه شاهد رفتاری امپریالیستی از سوی ایالات متحده علیه خود هستند.
 
شاید مهم‌ترین مسئله‌ای که جهان امروز با آن مواجه شده است و دغدغه‌ای که گریبان‌گیر اندیشمندان سیاسی گشته است، صرف‌نظر از منابع اصلی این افشاگری‌ها، چرایی این جاسوسی عظیم جهانی است. از این رو، موضوع بحث را در قالب این دو سؤال سامان می‌دهیم: «چه پدیده‌ای در ورای این سازمان و نظام جاسوسی جهانی قرار دارد؟ و جاسوسی از هم‌پیمانان و متحدین چه توجیهی دارد؟»
 
الف) مفهوم‌شناسی
 
1. امپریالیسم
 
واژه‌ی «امپریالیسم»[1] از کلمه‌ی لاتین «امپریوم»[2] گرفته شده است و به معنای حق عالی و طریقت «امپراتوری»[3] و فرمانروایی بر سرزمین‌ها و ملل بیگانه است.[4] با در نظر گرفتن این مفهوم «امپریالیسم»، متوجه رابطه‌ی نزدیک آن با قدرت و تسلط خواهیم شد.
 
به طور کلی، در زبان لاتین، کلمه‌ی «امپریوم» به مفهوم تسلط و قدرت، به ویژه قدرت قانونی فرماندهی به کار می‌رفت. این مفهوم به تدریج به حاکمیت فردی یک حاکم غالب بر عده‌ی بی‌شماری از سرزمین‌ها گسترش داده شد (الهی، 1383: 5). عامل تسلط و قدرت (زور)، که بیان شد همواره در مفهوم «امپریالیسم» وجود داشته است، حتی در مفهوم جدید امپریالیسم، یعنی «امپریالیسم نو» نیز البته نه به صورت مستقیم و ملموس، حضور دارد.
 
پس با در نظر گرفتن مطالب بالا، «امپریالیسم» عبارت است از «سیاست، عمل یا حمایت مستقیم یک دولت در جهت گسترش قدرت، سیطره‌ی خود بر دیگر کشورها، با در اختیار گرفتن اراضی و یا به دست آوردن سلطه‌ی سیاسی و اقتصادی بر آنان.»[5]
 
پیرامون علل وجود پدیده‌ی «امپریالیسم»، نظریه‌های فراوانی وجود دارد که هر یک متناسب با طریقت و مسلک خود عللی را ذکر می‌نمایند. به طور مثال، مارکسیست‌ها در برخی موارد «امپریالیسم» را زاده و حاصل «کاپیتالیسم»[6] یا سرمایه‌داری می‌دانند و آن را حربه‌‌ی غرب به منظور جلوگیری از رکود «سرمایه‌داری» و یافتن بازارهای جدید می‌پندارند (ساعی، 1376: 25).
 
برخی دیگر مثل هاینریش فریدیونگ،[7]نیز در آلمان پیش از سال 1914 میلادی داشتند و معتقد بودند که «اگر آلمان بخواهد یک نیروی درجه دوم نباشد، باید به این فراگرد [امپریالیسم] بپیوندد.» (مومسن، 1363: 24) مورخ آلمانی‌تبار، آن را «روحیه‌ی آسایش‌ناپذیر یک ملت»(ساعی، 1376: 8) می‌دانند و همین نگرش را مکس لنتز[8] و اریش مارکس[9]
 
البته بایستی در نظر داشت که چنین نظریه‌ها و تئوری‌هایی ناشی از جریان «نژاد‌پرستی» است و نمود بارز آن را در اندیشه‌ی نژادپرستانه‌ی هگل[10] شاهد هستیم که نقطه‌ی اوج ملت آلمان را در تسخیر جهان می‌داند.
 
2. جاسوسی[11]
 
جاسوسی در لغت به معنای خبرپرسی (دهخدا، واژه‌ی جاسوس) است و در اصطلاح به فرآیند به دست آوردن اطلاعات طبقه‌بندی‌شده بدون اخذ مجوز و اطلاع صاحب آن اطلاق می‌شود. جاسوسی معمولاً یک جرم سازمان‌یافته و در عین حال فراملی است؛ چرا که در آن اطلاعات حیاتی یک کشور از طریق یک نظام سازمان‌یافته در اختیار کشور یا کشورهای دیگر قرار می‌گیرد.
 
دایره‌المعارف بریتانیکا «جاسوسی» را چنین تعریف می‌نماید: «جاسوسی فرآیند به دست آوردن اطلاعات نظامی، سیاسی، تجاری و یا دیگر اطلاعات سرّی با بهره‌گیری از جاسوسان، مأموران مخفی و یا وسایل نظارتی غیرقانونی می‌باشد.»[12]
 
این دایره‌المعارف تمایزی میان «گردآوری اطلاعاتی»[13] و «جاسوسی» قائل می‌شود و ذکر می‌کند: «گاهی اوقات جاسوسی به دلیل ماهیت تهاجمی و فرآیند غیرقانونی‌اش از طبقه‌ی گردآوری اطلاعاتی متمایز می‌شود.»[14]
 
به طور کلی، «عملیات جاسوسی» عبارتست از نظارت گسترده بر کلیه‌ی متون، ویدئوها و ارتباطات صوتی و قابلیت ذخیره و ضبط مخفیانه و بهره‌برداری از آن‌ها (Petras, 2013: 5). 
ب) «جاسوسی» به عنوان مؤلفه چهارم «امپریالیسم»
 
غالباً در بیان مؤلّفه‌های «امپریالیسم» نظرات متفاوتی وجود دارد، اما با در نظر گرفتن تمامی این نظریات خواهیم دید که همگی در این سه کلمه‌ی مشهور خلاصه می‌شوند: «خدا، طلا و شکوه»[15] و می‌توان این سه مؤلفه را به عنوان سه پایه‌ی اساسی «امپریالیسم» نام برد. البته بایستی این نکته را در نظر داشت که استثمارگران از مفاهیم مقدس و ادیان الهی یا در جهت اغوا و فریب مردم بهره می‌برده و می‌برند و یا ادیان تحریف‌شده مثل دین یهود آنان را بدین سو (امپریالیسم و استثمارگری) فرامی‌خوانند.
 
با اندکی کنکاش در امپراتوری‌های گذشته، متوجه عامل مهم دیگری به نام «جاسوسی» می‌شویم که بر هر سه مؤلفه‌ی مذکور تأثیرات مستقیمی می‌نهد. بر هیچ کس پوشیده نیست که تمامی امپراتوری‌های گذشته و خصوصاً امپراتوری‌های نوین، از این ابزار و فرآیند در جهت تداوم و بقای خود بهره برده‌اند. دایره‌المعارف بریتانیکا در این باره می‌نویسد که «گالاس سزار،[16] فرمانروای بخش شرقی امپراتوری روم، یک سازمان گسترده‌ی جاسوسی در جهت مبارزه با مخالفان و شناسایی خائنان تأسیس نموده بود.»[17]
 
تاریخ یهود نیز وجود یک «نیروی اکتشافی» در زمان ژولیوس سزار،[18]شهبازی، 1377، ج 1: 370). همچنین تأسیس «سرویس اطلاعات سرّی»[19] امپراتوری بریتانیای کبیر در قرن شانزدهم میلادی و در دوران سلطنت ملکه الیزابت (همان، ج 3: 303)، گزارش‌های فعالیت و ایجاد سازمان‌های جاسوسی در امپراتوری عثمانی (همان، ج 5: 42) و موارد فراوان دیگر، حاکی از اهمیت عمده‌ی این عامل است. قیصر و فرمانروای روم را تأیید می‌کند که آن زمان که موضع سزار در بندر اسکندریه در مخاطره قرار گرفت به او یاری رساند. منظور از این نیروی اکتشافی، همان نیروی اطلاعاتی است (
 
همان‌طور که ذکر شد، تأثیر «جاسوسی» در سایر مؤلفه‌های «امپریالیسم» بسیار شگرف است؛ به طوری که می‌توانیم این مؤلّفه را هم‌ردیف سه مؤلّفه‌ی دیگر و به عنوان مؤلفه چهارم قرار دهیم.
 
ج) امپریالیسم ایالات متحده در ورای نظام جاسوسی جهانی
 
در کشورهای سرمایه‌داری، دولت‌های نامرئی، جدا از دولت‌های رسمی، به منظور نیل به اهداف سرمایه‌داری به وجود می‌آیند (ریاضی، 1366: 71). همان‌طور که بیان شد، اصولاً برای کنترل ملل تحت سیطره و حفظ سلطه‌ی امپریالیسم، نیاز به نظام جاسوسی و ادارات امنیتی وجود دارد تا بتوانند از مخالفین و افرادی که ممکن است برای نظام موجود امپریالیستی معضلی ایجاد نمایند، اطلاعات جمع‌آوری کنند. دیوید وایز[20] و توماس راس،[21] نویسندگان کتاب «دولت نامرئی»،[22]نقش و جایگاه این دولت را در ایالات متحده چنین بیان می‌نمایند:
 
«امروز در ایالات متحده دو دولت وجود دارد؛ یکی قابل رؤیت و دیگری نامرئی. اولی همان دولتی است که شهروندان پیرامون آن در روزنامه‌ها و کودکان در کتاب‌های علوم اجتماعی‌شان مطلب می‌خوانند. دومین نوع دولت، یعنی دولت نامرئی، به جمع‌آوری اطلاعات، جاسوسی و عملیات محرمانه در سرتاسر جهان اقدام می‌نمایدWise & Thomas، 1964: 10)... این دولت نامرئی یک سازمان رسمی نیست، بلکه تشکلی از افراد و آژانس‌هایی است که از بخش‌های مختلف دولت قابل رؤیت جمع می‌گردند... و به سیا محدود نمی‌شود، هرچند سیا در قلب آن قرار دارد.» (
 
به دلیل فعالیت بالای این سازمان جاسوسی و سطح اطلاعات حیاتی آن، هرگونه افشای اطلاعات زیان‌بار خواهد بود. لذا نهادهایی مانند ویکی‌لیکس[23]NSA) پرداخت،[25]NSAو دیگر دستگاه‌های اطلاعاتی وابسته، خشم گسترده‌ای را در محافل بین‌المللی و داخلی آمریکا برانگیخت و حتی روابط میان هم‌پیمانان سابق امپریالیستی را تهدید نمود. هم‌‌پیمانانی که زمانی با استعانت یکدیگر به چپاول منابع ملت‌های جهان می‌پرداختند و چتر امپریالیسم را بر فراز ملل مستضعف قرار می‌دادند، امروزه خود شاهد رفتاری امپریالیستی از سوی ایالات متحده علیه خود هستند. آن‌ها بالاتفاق جاسوسی سازمانNSA را به عنوان نقض حاکمیت ملی و اعتماد بین‌المللی و خطری برای امنیت ملی و اقتصادی و حریم خصوصی شهروندانشان محکوم کرده‌اند.[26] اما این بار کمی برای ایالات متحده گران تمام شد و این افشاگری‌ها پیرامون جاسوسی‌های بلندمدت و مداخله‌‌گرانه‌ی سازمان گاهی اوقات و به مرور زمان به افشای اطلاعات سوخته می‌پردازند تا به تدریج از واکنش و عکس‌العمل افکار عمومی جهان بکاهند. ادوارد اسنودن[24] نیز در طول روند افشای اطلاعات به فاش‌سازی اطلاعات پرونده‌های آژانس امنیت ملی ایالات متحده (
 
در مقابل، واشنگتن رفتاری متناقض نشان می‌دهد. از یک سو، مقامات آمریکایی و مسئولان اطلاعاتی به برخی افراط‌ها و اشتباهات در این خصوص اذعان نموده‌اند و از سویی دیگر، از این برنامه‌ی نظارتی به طور کامل دفاع کرده و آن را امری ضروری برای امنیت ملی ایالات متحده می‌دانند (Petras،  2013:7).
 
تفسیرها در مورد دستگاه جاسوسی جهانی ایالات متحده متفاوت است. اینکه چگونه راه‌اندازی شده و چرا علیه صدها میلیون نفر از مردم جهان و خصوصاً علیه هم‌پیمانان خود اقدام به جاسوسی می‌نماید؟
 
پاسخ‌ها و توضیحات ذهنی و واقع‌بینانه که ملاحظات روان‌شناسانه، اجتماعی، اقتصادی و راهبردی (سیاسی) آن‌ها را پرورانده است، فراوان‌اند، اما بی‌شک یک پاسخ و توضیح چندعاملی مورد نیاز است و می‌توان بیان نمود که ایالات متحده به دنبال استقرار کامل و بی‌نقص یک «حکومت پلیسی جهانی»[27]NSA، هم‌اکنون یک حکومت پلیسی بر جهان سیطره دارد.[28] است. البته به گفته‌ی ادوارد اسنودن، مأمور سابق سازمان
 
1. حکومت پلیسی جهانی
 
حکومت یا نظام پلیسی به شیوه‌ای از حکومت اطلاق می‌شود که در آن نظام مربوطه با شدت و با اعمال سرکوب‌گرانه در تمامی جنبه‌های زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردم حضور دارد.
 
فرهنگ‌نامه‌ی «اصطلاحات تخصصی سیاسی» در توضیح این حکومت، به یک مثال کلیدی اشاره می‌نماید که به ما در جهت نیل به هدفمان در این مقاله مساعدت می‌نماید:
 
«در حکومت پلیسی، دیوارها گوش دارند و احتمال دارد که فرزندتان را ترغیب کنند تا علیه شما گزارش و اطلاعات دهد.» (نوروزی خیابانی، 1384: 374)
 
بنابراین یکی از مؤلفه‌های ضروری یک حکومت پلیسی، فعالیت یک دستگاه جاسوسی فراگیری است که مستقل از هرگونه محدودیت و الزام قانونی عمل می‌نماید. اطلاعات این نظام جاسوسی، رهبران اقتصادی و سیاسی را قدرتمند می‌نماید.
 
پروفسور جیمز پتراس،[29] استاد جامعه‌شناسی دانشگاه بینگهمتون آمریکا، در بیان نقش این رهبران می‌نویسد:
 
«در واقع حاکمان سیاسی و اقتصادی، عاملان اطلاعاتی و جاسوسی را با تعیین مقاصد و اهداف دولت نظارت [دولت نامرئی] کنترل می‌نمایند. دستگاه جاسوسی جهانی ایالات متحده نه خودبه‌خود ایجاد شده است و نه بی‌هیچ پشتوانه‌ای فعالیت می‌نماید. به عبارت دیگر، در خلأ به وجود نیامده و عملاً هیچ خودمختاری استراتژیک نیز ندارد.» (Petras، 2013:9)
 
از این عبارات روشن می‌شود که مؤسس این دستگاه عظیم جاسوسی و پشتوانه‌ی آن، همان رهبران و حاکمان قدرتمند سیاسی و اقتصادی قدرتمند در ایالات متحده هستند. سؤالی که احتمال دارد پیش آید این است که با وجود دو حزب اصلی در آمریکا و اختلاف‌نظرهای هر کدام، این نظام جاسوسی چگونه اداره می‌گردد؟ در پاسخ بایستی بیان داشت که ممکن است نزاع‌ها و رقابت‌های درون‌بروکراتیک در ایالات متحده وجود داشته باشد، اما همان‌طور که اشاره کردیم، همگی این رقابت‌ها و هجمه‌ی تبلیغاتی در «دولت مرئی» صورت می‌‌گیرد و در واقع عملکرد گروه‌ها و مؤسسات جاسوسی در ساحت گفتمانی توسط نخبگان سیاسی و اقتصادی تعریف می‌شود.
 
اکنون لازم است به سازوکار این «نظام جاسوسی جهانی» بپردازیم.
 
2. سازوکار نظام جاسوسی جهانی
 
رشد و توسعه‌ی دستگاه‌های جاسوسی ایالات متحده ریشه‌های عمیقی در تاریخ این کشور دارد و به نیاز دوران استعماری این کشور در جهت کنترل بومیان و ملل تحت سلطه مربوط می‌شود. به هر حال، این عملیات جهانی پس از جنگ جهانی دوم آشکار شد؛ زمانی که ایالات متحده به عنوان مرکز امپریالیسم جهانی جانشین اروپا شد. ایالات متحده نقش عمده‌ای در جلوگیری از اشاعه و شیوع حرکات ضداستعماری و انقلابی از اتحاد جماهیر شوروی، چین، کره، ویتنام و کوبا به کشورهای جنگ‌زده و بحران‌خیز اروپایی، آسیای جنوب و شمال شرقی و آمریکای لاتین به عهده گرفت (آنتونی بویل، 1390: 15). زمانی که حکومت‌های سوسیالیستی در 1990 میلادی فروپاشیدند، ایالات متحده تنها ابرقدرت شد و یک جهان تک‌قطبی ظاهر گشت.
 
برای ایالات متحده «تک‌قطبی‌گری» به معنای «مشوقی به سوی سیطره‌ی کامل جهانی» بود که به منظور نیل بدین هدف، ایالات متحده می‌بایست اولاً شبکه‌ای گسترده و جهانی از پایگاه‌های نظامی‌اش ایجاد نماید و ثانیاً به از بین بردن مخالفان امپریالیسم خود بپردازد.
 
این چشم‌انداز که ایالات متحده بی‌رقیب مانده و بدون هیچ واهمه‌ای می‌تواند امپراتوری و سیطره‌ی خود در جهان را مستحکم‌تر نماید، چشمان ایالات متحده را به خود خیره نمود و ایالات متحده یک دستگاه حکومتی بین‌المللی بدین منظور و به منظور بهره‌برداری از این فرصت تاریخی جهانی، راه‌اندازی نمود.
 
برای استراتژیست‌های امپریالیستی ایالات متحده و مدافعان آکادمیک‌شان، گذار به جهان امپریالیستی تک‌قطبی لذت‌بخش بود و آن‌ها سیطره‌ی بلامنازع خودشان را به «نظم نوین جهانی»[30]«پایان تاریخ»[32] به چالش‌های پیش روی این امپراتوری اشاره نمودند. به تدریج مقامات آمریکایی نیز دریافتند که این سیطره‌ی بلامنازع طولی نخواهد انجامید و نه تنها ملل جهان سوم واکنش نشان خواهند داد، بلکه دولت‌های اروپایی به دنبال سهم‌خواهی خواهند آمد و حتی ممکن است خود دست به کار شوند و منافع ایالات متحده را با مخاطره‌ی جدی روبه‌رو سازند. را جشن می‌گرفت، سوسیالیست‌هایی مثل امانوئل والرشتاین[33] لقب دادند. در حالی که فرانسیس فوکویاما[31]
 
در همین حال، رخنه‌ها و مشکلات اساسی گریبان‌گیر امپریالیسم آمریکایی گشت؛ مشکلاتی از قبیل «حباب دات کام»،[34]ظهور طالبانیسم، قدرت گرفتن جبهه‌ی مقاومت اسلامی و سقوط دولت بوریس یلتسن،[35] رئیس‌جمهور روسیه و روی کار آمدن ولادیمیر پوتین[36] که همگی آمریکایی‌ها را بر آن داشت که به سمت ایجاد یک نظام جاسوسی عظیم و برقراری حکومت پلیسی در جهان اقدام نمایند.
 
به هر حال، حفظ و گسترش امپراتوری تک‌قطبی ایالات متحده، موجب ایجاد حکومت پلیسی کاخ سفید شد. پیوسته‌ رژیم‌ها و افراد جدیدی مشتمل بر دوست و دشمن به مدار جاسوسی این حکومت پلیسی اضافه می‌شدند و نظارت‌های بیشتر و بیشتر می‌گشت در جهت اطمینان از اینکه آن‌ها اقدامی در جهت ضربه به منافع ایالات متحده خواسته یا ناخواسته وارد ننمایند.
 
با انتخاب بوش پسر[37]ایالات متحده، دولت آمریکا به طور کامل در اختیار نظریه‌پردازان حکومت پلیسی قرار گرفت. رشد یک‌نواخت و مداوم حکومت پلیسی جهانی برای آمریکایی‌ها بیش از حد، کُند شده بود. آمریکایی‌ها و نظریه‌پردازان حکومت پلیسی به دنبال یک ضربه‌ی ناگهانی برای پیشبرد این نظریه بودند و لذا آغاز جنگ در حوزه‌ی خاورمیانه مد نظر قرار گرفت. در سال 2001 میلادی به عنوان رئیس‌جمهور
 
عمده‌ی مشکل سیاسی آن‌ها در اجرای این پروژه، نبود یک حکومت پلیسی ملی و کاملاً مسلط در داخل ایالات متحده بود که بتواند افکار عمومی داخل آمریکا را، که عمدتاً با هر جنگ جدیدی مخالفت می‌کند، از حالت اجماع خارج نماید.
 
ایدئولوژیست‌هایی مثل کاندولیزا رایس[38] و فیلیپ زلیکو[39] به خلق و ایجاد یک «پرل هاربر»[40] جدید برای همراه کردن افکار عمومی ایالات متحده به منظور آغاز جنگ پی بردند. آن‌ها از آن طریق می‌خواستند رویدادی اتفاق‌ افتد که امنیت داخلی را تهدید نماید و در نتیجه، مردم را وحشت‌زده کند و آنان را وادار به پذیرش پروژه‌ی جنگ‌های امپریالیستی ایالات متحده نماید و حکومت پلیسی ملی را بر آن‌ها تحمیل و موجبات تأسیس دستگاه عظیم جاسوسی جهانی را فراهم آورند.
 
انفجار مرکز تجارت جهانی
 
انفجار مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک در 11 سپتامبر 2001م و برخورد هواپیما به بخشی از پنتاگون، موجب تحول گسترده‌ی سیاسی و اداری دولت امپریالیستی ایالات متحده شد. این مسئله سبب شد تا همه‌ی دستگاه‌های کشور به پایگاه‌های عملیات حکومت پلیسی تبدیل شوند و تمام ضمانت‌های قانون اساسی به حالت تعلیق درآیند. به دنبال این روند، تعداد زیادی از نمایندگان مجلس قانون‌گذار دولت پلیسی، قانون «میهن‌پرستی»[41] را سریعاً و بدون هیچ پیشینه‌ای تصویب نمودند.
 
آغاز جنگ در خاورمیانه و شعار جنگ جهانی علیه تروریسم
 
جنگعلیه افغانستان و عراق بدون هیچ‌گونه مستنداتی که اثبات کند طالبان درگیر و یا آگاه از حملات 11 سپتامبر در ایالات متحده بوده و عراق سلاح شیمیایی دارد، آغاز شد. رهبران و سیاست‌مداران فرانسه و آلمان، که هم‌پیمان ایالات متحده بودند، به مخالفت با جنگ پرداختند و لذا به سرعت تحت کنترل قرار گرفتند؛ به طوری که دائماً جزئیات زندگی‌شان در یک بانک عظیم داده ثبت می‌گردید.
 
به سرعت میلیون‌ها نفر در مظان اتهام قرار گرفتند؛ خصوصاً افرادی که یکی از بستگان و آشنایانشان مخالف ایده‌ی جنگ جهانی علیه تروریسم بودند. در واقع شعار «جنگ جهانی علیه تروریسم» به دستاویزی برای جنگ‌سالاران تبدیل شد تا به منظور گسترش وسعت و تداوم جنگ آشکار و پنهان و جاسوسی از آن بهره ببرند و برای حکومت پلیسی، که مبنایی توتالیتر و دیکتاتوری دارد، چارچوب ایدئولوژیک فراهم کنند.
 
از آنجا که ارتباطات تجاری، فرهنگی و علمی، از سوی متحدین با معاندین و دشمنان، ممکن است عواقب خارجی و زائدی برای ایالات متحده داشته باشد، منطق سازمان NSA ایجاب می‌کند که برای ریشه‌کن کردن هرگونه ارتباطی، از متحدین نیز جاسوسی صورت گیرد.
 
نتیجه‌گیری
 
از مطالبی که در این مقال ارائه شد، می‌توان نتیجه گرفت که با توجه بدین موضوع که ایالات متحده از دیرباز به دنبال سیطره‌ی امپریالیستی بر جهان بوده و در جهت نیل بدین هدف حکومت پلیسی جهانی تأسیس نموده است، جاسوسی از رهبران سیاسی و مردم جهان و حتی هم‌پیمانان، امری شگفت و عجیب نیست و به طور کل، سازمان NSA به «تهدیدات امپراتوری تک‌قطبی» به عنوان تهدیدات امنیت ملی نظر می‌اندازد و هیچ کشور یا سازمانی در داخل یا خارج عرصه‌ی امپراتوری، به عنوان یک «تهدید بالقوه» مستثنی نشده است.
 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها