امروز سه‌شنبه ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۲۴
کد خبر: ۲۳۲۶
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۱
مذاکره و رابطه با آمریکا چندی است که نقل محافل سیاسی و رسانه ای کشور شده است؛ این بحث از مبارزات انتخاباتی 92 آغاز شد حسن روحانی بعنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری ضمن بیان اینکه اختیار اروپایی ها دست خودشان نیست و باید از آمریکا اجازه بگیرند گفت: آمریکا کدخدا است، با آمریکا ببندیم راحت تریم.
اما این جمله تنها اظهار نظر حسن روحانی بعنوان کاندیدای انتخابات و رئیس جمهور کشور در باب مذاکره  و رابطه با آمریکا نبوده و اقدمات عملی هم در این زمینه در دولت انجام گرفته است.

رابطه به حدی جدی می شود که وزیر امور خارجه آمریکا به برادر رئیس جمهور در یک رابطه صمیمی تسلیت می گوید، رئیس جمهور کشور برای اولین بار پس از انقلاب تلفنی وارد گفتگو با رئیس جمهور آمریکا می شود و ظریف در سفر اخیرش به آمریکا با اوباما دست می دهد و این موضوعات باعث می شود که رهبری ممنوعیت مذاکره با آمریکا را به دولت تذکر بدهد و فقط مجوز مذاکره برای مذاکرات هسته ای را صادر کنند. همه این موارد باعث شد که رهبر انقلاب مذاکره با آمریکا را به علت ضررهای زیاد آن و عدم منافع برای دولتمردان ممنوع اعلام کنند.

اما ضررهای مذاکره و رابطه با آمریکا چیست که رهبری با صراحت تمام درباره ممنوعیت آن لب به سخن می گشاید؟

  1. جمهوری اسلامی پس از انقلاب اسلامی و سرنگونی حکومت پهلوی که عملا تحت سلطه آمریکا بود بعنوان یک انقلاب ضد آمریکایی متفاوت با سایر انقلاب های چپگرای جهان شناخته شد وشعار آن نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی لقب گرفت و به نوعی هژمونی شرق و غرب را که تا آن زمان تمام حکومت های جهان خود را در یکی از این دو حالت تعریف می کردند شکست.

 از طرفی سفارت آمریکا را بخاطر دخالت های آشکار و پناه دادن به شاه فراری ایران در آبان 58 توسط دانشجویان پیرو خط امام بعنوان لانه جاسوسی تسخیر شد و همین کافی بود تا پس از انقلاب 57 در انقلاب دوم هیمنه آمریکا در جهان شکسته شود و همین موضوع باشد که مردم مستضعف جهان به انقلابی که جنگ مستضعفان علم در مقابل مستکبرین عالم و آمریکا بعنوان شیطان بزرگ آغاز کرده بود امید ببندند به این ترتیب با مذاکره منفعلانه با آمریکا که به «دیپلماسی لبخند» معروف شده است امید مستضعفین جهان که برند مبارزه با استکبار جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخته اند نا امید می شود و این برند نامعتبر می شود و عملا جمهوری اسلامی که در حال حاضر بعنوان یک قدرت منطقه ای و فرامنطقه ای شناخته می شود به یک شیر بی یال و کوپال تبدیل خواهد شد و تمام اعتبار بین المللی خود که در 3 دهه اخیر بدست آورده است را به فنا می دهد.

این حالتی است که در گام اول آمریکایی ها دقیقا به دنبال آن هستند یعنی کاهش قدرت نفوذ منطقه ای ایران و بی اعتبار کردن آن تا نشان دهند جمهوری اسلامی دچار دوگانگی و تذبذب آرا است به همین دلیل است که بعد از مذاکرات آنها مدام از مذاکره بر سر سوریه، یمن و سایر مسائل خارج از چاچوب هسته ای با ایران دم می زنند تا چهره ای دیگر از جمهوری اسلامی در رسانه های خود بسازند و به اعتبار جمهوری اسلامی خدشه وارد کنند.

  1. مسئله بعدی که به ضرر کشور تمام خواهد شد نفوذ آمریکا در کشور از طریق مذاکره است.

اوباما "توافق هسته‌ای با ایران دریچه‌ای برای تغییر در جامعه ایران" میداند و معتقد است که از این راه می توان نظر مردم ایران که معتقدند امریکا به ایران تجاوز نظامی داشته، هواپیمای ایران بر فراز خلیج فارس را با موشک زده، علیه ایران در جنگ با عراق شرکت داشته، کودتا کرده و از این دست موارد را تغییر داده و چهره ای دیگر نزد مردم ایران از آمریکا ساخت و به این ترتیب رفتار حکومت ایران را نیز تغییر داد.

این به این منزله است که آمریکا رسوخ فرهنگی خود برای پیشبرد اهداف سیاسی اش را اغاز نموده است و سعی دارد با تغییر نگرش مردم ایران در رابطه با آمریکا حکومت را مدیریت نماید.

  1. خطر سوم که که می تواند ایران را تهدید کند رابطه و سلطه ی آمریکا بر ایران بعد از نفوذ و تغییر نگرش مردم است اینجاست که خطرات اصلی بر کشور نمایان می شود و استقلال کشور عملا زیر سوال می رود و ایران به دوران پیش از انقلاب باز می گردد.

مسلما با نفوذ حداکثری آمریکا در ایران دیگر نمی توان مستقلا در مورد منافع ایران تصمیم گیری کرد و در هر موضع گیری باید پیش از آنکه منافع خود را در نظر بگیریم منافع آمریکا را لحظ کنیم و گرنه با آمریکایی که نفوذ کرده و به مشکل بر میخوریم!

اما این همه مسئله نیست امریکا بعد از آنکه سلطه پیدا کند می تواند با اندک فشاری در داخل کشور منافع خود را پیش ببرد و همچون پیش از انقلاب وقایعی مانند کاپیتولاسیون را شاهد باشیم.

  1. خطری که پس نفوذ حداکثری و رابطه با امریکا، ایران را تهدید خواهد کرد عدم پیشرفت و وابستگی خواهد بود. شاید برخی از تحلیل گران عدم توسعه کشور را عدم ارتباط با آمریکا بدانند ولی کشورهای جنوب شرق اسیا مثل کره جنوبی بعد از انکه نسخه های غربی و امریکایی را در رابطه با اقتصاد خود اجرا کردند و رابطه با غرب را برای توسعه در دستور کار خود قرار دادند با بحران اقتصادی 1997 روبرو شدند و برای حل آن به ظرفیت های داخلی روی آوردند و راه حل هایی همچون: زنان طلاهای خود را تحویل دهند تا به‌صورت شمش، به بازار جهانی عرضه شود و ارز خارجی به‌ دست آید، مردم و بعضی از مقامات از مسافرت‌های خارجی خود حتی برای درمان منصرف شوند، دانشجویان ارز بگیر از کشورهای خارجی مراجعت نمایند، ماشین‌های خارجی به‌ فروش برسد (تا جایی که قیمت آن‌ها به ‌میزان یک‌دهم کاهش یافت)، پوشیدن لباس فاخر از نظر اجتماعی مردود شد و به‌طور کلی زندگی ساده براساس تعالیم کنفسیوس، به‌عنوان قوی‌ترین اسلحه‌ی مبارزه با اقتصاد به‌ کار گرفته شد. این به این معنی است که رابطه با غرب برای آنها نه تنها منفعتی نداشته بلکه آنها را با بحران های شدید اقتصادی نیز روبرو ساخته است.

البته خود ایران نیز این مسئله را تجربه کرده است ما در رژیم پهلوی با غرب و آمریکا بیشترین همگرایی را داشتیم حتی اسرائیل را حکومت پهلوی به رسمیت می شناخت اما آیا در توسعه و پیشرفت آنقدر که به غرب باج داده بود توانست امتیاز کسب کند در عوض ایرن به بزرگترین وارد کننده محصولات غربی تبدیل شد و در عمل صنایع داخلی برای خودش نتوانست تهیه کند و کاملا وابسته به غرب بود در زمینه دانش و تکنولوژی هم این مسئله صادق است و به هیچ وجه پیشرفت های علمی پس از انقلاب که در شرایط مقابله با آمریکا حاصل شده است را نمی توان با دروه پهلوی که در همگرایی کامل با غرب بوده است مقایسه نمود.

به این ترتیب می توان گفت که مذاکره و برقرای رابطه با آمریکا یک مسیر شکست خورده است که بارها توسط کشورها و حکومت های مختلف امتحان شده است و نمی تواند برای جمهوری اسلامی فایده ای داشته باشد.


منبع : حامیان ولایت
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها