امروز جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۳۶
کد خبر: ۲۲۶۹
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۱:۳۳
در آن روزها ما در يك حالت بُهت بوديم. در حالي كه در همه فعاليتهاي آن روزها ما طبعاً داخل بوديم. همان طور كه مي دانيد ما عضو شوراي انقلاب بوديم و يك حضور دائمي تقريباً وجود داشت. لكن يك حالت ناباوري و بهت بر همه ما حاكم بود. من يك چيزي بگويم كه شايد شما تعجب بكنيد.1 من تا مدتي بعد از 22 بهمن هم كه گذشته بود بارها به اين فكر مي افتادم كه ما خوابيم يا بيدار. و تلاش مي كردم كه از خواب بيدار شوم. يعني اگر خواب هستم، اين روياي طلائي كه بعدش لابد اگر آدم بيدار شود هر چه قدر خواهد بود خيلي ادامه پيدا نكند، اينقدر براي ما شگفت آور بود مساله.
    
    سجده شكر
    آن ساعتي كه راديو براي اول بار گفت صداي انقلاب اسلامي، يك همچي تعبيري. من تو ماشين داشتم از يك كارخانه اي مي آمدم طرف مقرّ امام. يك كارخانه اي بود كه عوامل اخلال گرِ فرصت طلب آن جا جمع شده بودند و شلوغي راه انداخته بودند و در بحبوحه انقلاب كه هنوز شايد بختيار هم بود، آن روزهاي مثلاً شايد هفدهم، هجدهم و مشكلات هنوز در نهايت شدت وجود داشت و هنوز هيچ كار انجام نشده بود اينها به فكر باج خواهي و باجگيري بودند. توي يك كارخانه اي راه افتاده بودند، تحريكات درست كرده بودند و اينها، ما رفتيم آن جا كه يك مقداري سروسامان بدهيم. در مراجعت بود كه راديو اعلان كرد كه صداي انقلاب اسلامي. من ماشين را نگه داشتم آمدم پائين روي زمين افتادم و سجده كردم. يعني اينقدر براي ما غيرقابل تصور و غيرقابل باور بود. هر لحظه اي از آن لحظات يك مسئله داشت، به طوري كه اگر من بخواهم خاطرات ذهني خودم را در آن مثلاً بيست روزِ حول و حوش انقلاب بيان كنم يقيناً نمي توانم همه آن چه را كه در ذهن و زندگي آن روزِ ما مي گذشت را بيان كنم.
    
    در پاسخ به سوال خبرنگار اطلاعات هفتگي مصاحبه مطبوعاتي درباره دهه فجر 24/10/1362
    رنج هاي امام خميني(ره) در عراق

    امام بدون هماهنگي با دولت عراق مصاحبه اي انجام داد که آنها را خشمگين کرد. سيداحمدخميني که پس از درگذشت آقا مصطفي امور خانه امام را به عهده داشت تعريف مي کند: «پس از مصاحبه امام با «لوموند» طي تماس هاي مکرر از طرف روزنامه ها و مجلات و راديو تلويزيون هاي کشورهاي مختلف، تقاضاي مصاحبه شد. آن مصاحبه به قدري قاطع و روشن بود که در آن شرايط که ايران را جزيره آرامش مي دانستند ترديدهاي بسياري را به وجود آورد. همه مي خواستند بدانند که امام در گوشه اتاقي 2در3 چگونه دم از انفجاري عظيم مي زنند و چگونه انقلاب بزرگ اسلامي را نويد مي دهند. عراقي ها رسماً پيغام دادند که امام حق مصاحبه ندارند و اگر کسي خواست با ايشان مصاحبه کند بايد ما را در جريان امر قرار دهد. همزمان با اين فشارها تقاضاي راديو تلويزيون فرانسه را براي مصاحبه پذيرفتيم. پيش از ورود هيئت خبرنگاران فرانسوي به عراق، دستگاه هاي امنيتي عراق از جريان امر مطلع گشتند و با تمام وجود مجهز شدند تا از اين مصاحبه جلوگيري نمايند.
    ماموران امنيتي عراق خياباني را که به منزل امام ختم مي شد و همچنين کوچه اي را که منزل امام در آن بود به شدت کنترل مي کردند. توسط يکي از فرنگيان به خبرنگاران اطلاع داديم که در موقع ورود از مسيري حرکت کنند که تحت کنترل نيست و قرار گذاشته شد که در کوچه اي از دورافتاده ترين کوچه هاي نجف با خبرنگاران ملاقات و از آنها خواسته شود که از در ديگر منزل امام که تقريباً آزاد بود وارد شوند. آنها دستگاه هاي فيلمبرداري خود را در خيابان گذاشته بودند که به علت سنگيني بار ناچار مي بايست از خيابان اصلي آورده مي شد. پس از انتقال دستگاه هاي فيلمبرداري به منزل و اطلاع مامورين از اين مسئله، ديري نپاييد که درِ خانه به صدا درآمد و چند تن از ماموران وارد منزل شدند و مي خواستند مانع انجام مصاحبه شوند.
    پس از ورود آنها، در منزل را به رويشان قفل کردم. آنها تازه متوجه شدند که در منزل ما زنداني شده اند و هيچ کاري از آنها ساخته نيست. هرچه کردند نگذاشتم بروند. مصاحبه که تمام شد، خبرنگاران رفتند. چندي بعد در را باز کردم و آنها نيز با عجله منزل و يا زندانشان را ترک کردند. خبر آمد که خبرنگاران را در بغداد دستگير کرده اند ولي آنها نوارها را به صورتي رد کرد بودند. »
    
    قتل عام ۸ بهمن۵۷ به دستور آمريکا
    قبل از انقلاب، در دوران حرکت عظيم مردمي -حالاماجراهاي هفدهم شهريور و کشتار مردم و اين مسائل که خب همه به وسيله دولت دست نشانده آمريکا انجام گرفت، به جاي خود- در هشتم بهمن، يعني چند روز قبل از ورود امام به داخل کشور، در همين خيابانهاي تهران، همين خيابان انقلاب، مردم اجتماع کرده بودند؛ ژنرال هايزر که فرستاده آمريکا بود و به ايران آمد براي اينکه شايد بتواند يک جوري از دست انقلاب رژيم را نجات بدهد و حفظ بکند، او در خاطرات خودش مي نويسد - اينها اسناد تاريخي است- و مي گويد من به ژنرال قره باغي گفتم که در مواجهه با مردم لوله تفنگهايتان را پايين بياوريد؛ يعني مردم را بکُشيد، تير هوايي بيخودي در نکنيد، مردم را قتل عام کنيد. اينها هم همين کار را کردند، لوله تفنگها را پايين آوردند، عدّه اي جوان و نوجوان کشته شدند ولي جمعيّت عقب نرفت. هايزر مي گويد؛ قره باغي بعد آمد به من گفت که اين تدبير تو فايده اي نکرد، مردم عقب نرفتند، آن وقت هايزر مي گويد من ديدم اين ژنرال هاي شاه چقدر کودکانه فکر مي کنند؛ يعني بايد ادامه مي دادند، بايد مرتّب مي کُشتند. ببينيد اين رژيمِ دست نشانده بود. ژنرال آمريکايي دستور قتل عام هم وطنان را به ارتشبد ايراني مي دهد و اين به دستور او و به توصيه او عمل مي کند و چون فايده اي ندارد، مي رود به او مي گويد فايده اي ندارد؛ او هم مي گويد اينها بچّه اند، اينها کودکانه فکر مي کنند. اين، ماحصل و خلاصه حکومت پهلوي در ايران است. آمريکايي ها اين جوري با ما شروع کردند؛ با انقلاب اين جوري شروع کردند. بعد هم در طول اين مدّت هرچه توانستند توطئه کردند.
    بيانات در ديدار دانش آموزان و دانشجويان
    1394/8/12
    ایستگاه خاطره: خاطرات رهبر معظم انقلاب از روزهاي انقلاب
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها