امروز پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۳:۲۳
کد خبر: ۲۲۴۵
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۸

جمعه، ۳۰ ژانويه ۱۹۴۸ ساعت: سه بامداد؛ مهاتما طبق معمول در تاريك _ روشنايى روز برمى خيزد تا آخرين صبح زندگى خود را به چشم ببيند. ابتدا خود را براى مراسم دعاى بامداد آماده مى كند سپس طبق برنامه روزانه كار خود را شروع مى كند. صبحانه يك ليوان آبليمو، عسل با آب گرم مى  خورد.

هوا هنوز تاريك است و او طرح خود را كه شب پيش براى مجمع كنگره ملى نوشته بود تصحيح مى كند. سپس به نامه ها پاسخ مى دهد، ساعاتى نخ ريسى مى كند و ديدار ها آغاز مى شود. به دليل ضعف عمومى ناشى از روزه هاى پى درپى براى بازگرداندن صلح و آرامش به هند ساعت 10.30 به خواب مى رود.

ساعت ۱۷.۱۷ عصر: پاهاى گاندى ديگر چندان توان نداشت تا جسم ۴۹ كيلوگرمى او را به راحتى به مراسم دعاى شامگاهى برساند. هنوز نمى توانست به تنهايى قدم بردارد. «آبا» و «مانو» - نوه هاى دخترى خواهرش _ چون هميشه باپو (به معناى پدر) را همراهى مى كردند. هر چند صبح آن روز بعد از دوره روزه گيرى توانسته بود به تنهايى راه رود.

مانو به او گفته بود «باپوجى! چه خوب به تنهايى قدم برمى دارى.» گاندى با لبخند گفت: «خوب است، نه؟ به تنهايى گام زدن، به تنهايى گام زدن.» اين عبارات، اشعارى از تاگور بود. گاندى از اينكه سر وقت كارى را انجام ندهد، دلخور مى شد.

آن روز به دليل مذاكره با سردار والابهباجى پاتل معاون نخست وزير دولت تازه استقلال يافته مراسم دعا دير شده بود. پاتل و نهرو، نخست وزير، با هم اختلاف داشتند. گاندى از ساعت ۱۶ با پاتل ديدار كرد تا بتواند اختلافات را رفع كند. قرار بود شامگاه نيز با نهرو ديدار داشته باشد؛ شامگاهى كه هيچ گاه براى گاندى سر نرسيد.

ساعت 17.10 از پاتل عذر خواهى كرد: «مجبورم بروم» به آبا و مانو اعتراض كرد كه «شما ساعت من هستيد!» و در ميانه راه به خاطر هويج تازه اى كه آن روز به او داده بودند با آنها شوخى كرد: «پس شما خوراك گاو به من مى دهيد؟» آبا گفت كه «با» (همسر درگذشته گاندى به معناى مادر) مى گفت خوراك اسب.

به دليل دير شدن، آنها از راه سنگ چين به سمت جايگاه نرفتند بلكه از روى چمن ها ميان بر زدند. مردم راهرويى درست كرده بودند جايى كه ناتورام قدس براى سومين بار انتظار او را مى كشيد. او گاندى را متوقف كرد. گويى خم شد تا پا هاى او را ببوسد.

مانو گفت: «برادر مگر نمى بينيد باپو ديرش شده است؟» قدس با دست چپ مانو را به كنار هل داد و تپانچه خود را بيرون آورد و سه گلوله از فاصله كم به سينه گاندى شليك كرد. گلوله سوم كه به سينه او نشست هنوز ايستاده بود، زمزمه كرد: «He Ram, He Ram» (خدايا، خدايا) با لبخندى بر لب و دستانى به شكل احترام به قاتل خود گويى براى او دعا مى كند. سپس چون برگى بر زمين نشست.

ساعت ۱۷.۱۷ عصر بود. برخلاف تصور رايج گاندى چندين بار مورد سوءقصد قرار گرفت. ۳۰ ژوئن ۱۹۴۶ او در مراسم دعايى در پونا بعد از ترور نافرجامى گفت: «به لطف خدا هفت مرتبه از آرواره هاى مرگ نجات پيدا كردم. من تا به حال به كسى صدمه نزده  ام، هيچ تنابنده اى را دشمن خود ندانستم اما درك نمى كنم چرا بار ها تلاش مى كنند كه زندگى ام را بگيرند؟ سوءقصد ديروز ناكام ماند. هنوز آمادگى مردن ندارم. من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد.» البته اين پيش بينى او درست از آب درنيامد.

پنج مورد از اين ترور ها را شاخه حزب «هندو مهاسابها» در پونا صورت داد. در سه مورد آنها پاى ناتورام قدس (Nathuram Godse) و نارايان آپته (Narayan Apte) در ميان بود. هر دوى اينها عضو حزب مهاسابها بودند؛ حزبى ناسيوناليست افراطى كه معتقد بود هند از طريق خشونت بايد استقلال پيدا كند و تنها هندوها بايد اين كشور را هدايت كنند نه هيچ يك از اقوام و مذاهب هندى از جمله مسلمانان. اين حزب همچنين داراى شاخه نظامى مخفى (Rss) بود و بارها دست به عمليات تروريستى زده بود.

قاتلين گاندى سه توجيه عمده براى كار خود داشتند:
۱- گاندى باعث تشكيل دولت مستقل پاكستان شد تا مسلمانان بتوانند دولتى مستقل به وجود آورند. (گفتنى است كه دشمنى هندوها و مسلمانان در هند سابقه طولانى داشت و گاندى اين خصومت و خشونت را بدتر از خشونت انگليسى ها و استثمار هند مى دانست).

۲- به رغم مناقشه كشمير، گاندى با روزه دولت هند را مجبور كرد كه به تعهد خود مبنى بر پرداخت ۵۵۰ ميليون روپيه به پاكستان پايبند باشد.

۳- خصومت مسلمانان هند به دليل سياست باج دهى گاندى به آنها است!

اولين سوءقصد ۲۵ ژوئن ،۱۹۳۴ پونا: روز ۲۵ ژوئن مهاتما و كاستورباى، همسرش با دو ماشين تشريفات كه كاملاً شبيه هم بودند براى سخنرانى به پونا دعوت شدند براى بهبود وضع هاريجان ها (مطرودين كه گاندى بسيار از آنها حمايت مى كرد.) در ميانه راه ماشين گاندى را متوقف كردند.

ماشين اول به محل مربوطه وارد شد و مردم و كميته استقبال تصور كردند كه گاندى آمده است. در همين هنگام بمبى به طرف ماشين پرتاب شد كه زخمى شدن رئيس انجمن شهر، دو پليس و هفت تن ديگر را در پى داشت. طبق گفته پيارلعل منشى گاندى بمب را افراطى هاى هندو پرتاب كردند.

او نوشته است: «نقشه خيلى خوبى طراحى و اجرا كردند... اين افراد براى نشان دادن نفرت خود عكس هاى گاندى، نهرو و ديگر رهبران كنگره را در كفش خود مى گذاشتند. عكس مهاتما را به عنوان هدف درست كرده بودند و به آن شليك مى  كردند. اينها همان افرادى بودند كه وقتى گاندى تلاش كرد در دهلى، صلح و آرامش را برقرار كند او را به قتل رساندند.»

بعد از اين سوءقصد گاندى گفت: «چقدر غم انگيز است كه اين اتفاق وقتى روى مى دهد كه من براى بهبود وضع هاريجان ها آمده  ام. تمايلى براى شهادت ندارم اما اگر بيايد از آن استقبال مى كنم. كشتن من ساده است اما به بى گناهانى كه همراه من هستند چه كار دارند؟ همسرم و سه دختر جوان كه مانند دخترانم هستند با من در اين ماشين سفر مى كنند. چطور نسبت به آنها نفرت داريد؟»

مهاجمين فرار كردند و هيچ كوششى براى دستگيرى آنها نشد. عده اى مى گويند اين نقشه كار باند ناتورام قدس و نارايان آپته بود. باند  آنها مخالفان خود را با بمب از بين مى بردند يعنى هر كس كه با ايدئولوژى برترى «كاست» آنها مخالف بود.

دومين سوءقصد جولاى ۱۹۴۴ پانچگانى: مه سال ۱۹۴۴ گاندى به خاطر بيمارى مالاريا از زندان «قصر آقاخان» آزاد شد. پزشكان براى او استراحت تجويز كردند. او به پانچگالى منطقه اى كوهستانى حوالى پونا رفت كه هواى پاك و مدارس شبانه روزى پارسى آن معروف بود.

حدود بيست نفر از پونا براى مخالفت با او در محل اقامتش تجمع كردند و شعار هايى ضد او سر دادند. گاندى از رهبر آنها يعنى ناتورام قدس دعوت كرد كه به بحث بپردازند. اما قدس نپذيرفت و به تجمع خود ادامه داد. شامگاه هنگام مراسم دعا قدس با لباس مبدلى شبيه نهرو به سمت جايگاه گاندى رفت با دشنه اى در دست عليه مهاتما شعار مى داد.

شاهدان اين واقعه را در برابر كميته كشف توطئه شهادت دادند اين مسئله مراسم دعا را آشفته كرد اما مهاتما آرام بود. او از قدس درخواست كرد هشت روز را با او بگذراند تا ديدگاه قدس را درك كند. قدس باز هم نپذيرفت و به خاطر بزرگوارى و بلندنظرى گاندى اجازه رفتن يافت.

در گزارش پليس شعار هاى قدس عليه گاندى ثابت شد اما مسلح بودن او نه. دكتر سوشيلا نايار پزشك معالج و دستيار گاندى وجود دشنه در دست فردى را شهادت داد اما نتوانست تصديق كند كه او قدس بوده است. دو شاهدى كه بعد ها در حزب كنگره به مقامى رسيدند گفتند كه قدس را خلع سلاح كردند. اما در هر حال در آن زمان مشخص نشد او جزء باند مسلحى است كه بعد ها مهاتما را به قتل رساند.

سومين سوءقصد سپتامبر ۱۹۴۴ سواگرام: گاندى قصد داشت با محمدعلى جناح رهبر مسلم ليگ در رابطه با جدايى مسلمانان از هندو ها گفت وگو كند. ۹ سپتامبر در بمبئى به مدت ۱۸ روز با او مذاكره كرد. او مى خواست نظر جناح را در رابطه با جدايى پاكستان تغيير دهد. حزب «هندو مهاسابها» و قدس و تاته (Thatte) با اين كار مخالف بودند.

«ساواركار» (Savarkar) رهبر حزب افراطى مهاسابها درباره جدايى مسلمانان از هندو ها گفته بود كه: «با جناح مخالفتى نداريم، ما هندوها خود يك ملت هستيم و اين واقعيت تاريخى است كه هندو ها و مسلمانان دو ملت جداگانه اند.» البته منظور او برترى هندو ها بر مسلمانان بود. گاندى از سواگرام به سوى بمبئى حركت كرد. قدس و تاته گروهى را اجير كردند تا جلوى گاندى را بگيرند.

اين باند، اشرام (اقامتگاه) گاندى را محاصره كردند. دكتر نايار در برابر كميته تحقيق كاپور شهادت داد كه از ورود قدس به اشرام در حالى كه دشنه اى در دست داشت جلوگيرى شد. گزارش پليس هم همين گونه بود اما گفت معلوم نيست قصد صدمه زدن به مهاتا داشته يا خير؟  

پيار لعل در نامه اى مى نويسد: «افسرى كه سردسته مخالفان را با دشنه بازداشت كرده بود از او پرسيد آيا مى خواهد شهيد شود؟ سردسته پاسخ داد كه هر وقت گاندى كشته شود، يكى از ما شهيد خواهيم بود. افسر دوباره مى پرسد چرا وقت و زندگى خود را بر سر جدال بين رهبران خود و گاندى هدر مى دهد؟ اگر گاندى قرار بود از اين سفر بازداشته شود چرا اين كار را به رهبر خود يعنى «ساواركار» واگذار نكردند؟

سردسته باند مى گويد: «اگر ساواركار با گاندى گفت  وگو كند، اين افتخار براى گاندى خواهد بود. او با گاندى گفت  وگو نخواهد كرد.گاندى هم شأن دون پايه ماست.» پيار لعل مى گويد اين سردسته ناتورام قدس بود.

چهارمين سوءقصد ۲۹ ژوئن ۱۹۴۶ با قطار در راه بمبئى به سمت پونا: قطارى كه مقصدش پونا بود، مسافر مخصوصى داشت. مهاتما آن روز نيز از سوءقصدى جان سالم به در برد. بين دو ايستگاه قطار توقف كرد. راننده قطار ادعا كرد مانعى بر سر راه قطار گذاشته بودند تا آن را از ريل منحرف كند، او زودتر توانسته بود قطار را نگه دارد.

در گزارش پليس آمده بود كه راهزنان اين مانع را براى غارت قطار هاى بارى گذاشته بودند. اما در آن هنگام هيچ قطار بارى از آنجا عبور نمى كرد جز قطارى كه گاندى را با خود مى برد. گاندى در همان روز مى گويد كه قصد دارد ۱۲۵ سال عمر كند. اما قدس عقيده اى ديگر داشت: «چه كسى به تو اجازه چنين عمر درازى را مى دهد؟»

آخرين معجزه گاندى ۱۳ تا ۱۹ ژانويه ۱۹۴۸: هنگامى كه استقلال هند سررسيد و انگليس قصد واگذارى اين كشور به خود هنديان را داشت محمدعلى جناح، رهبر مسلمانان هند با موضع انعطاف ناپذيرى خواستار تشكيل پاكستان شد.

مهاتما روز هاى بى شمارى را با او وارد بحث شد و از او درخواست كرد، مسلمانان را جدا نكنند. حتى به او گفت كه از جواهر لعل نهرو مى خواند نامزدى نخست وزير هند را پس بگيرد و به جاى او جناح نخست وزير هند شود.

بى شك چنين حرفى خشم هنديان را نسبت به گاندى برمى انگيخت. اما مهاتما معتقد بود جداسازى مسلمانان و هندو ها بدترين عمل است و خود را سرزنش مى كرد كه پنجاه سال مبارزه او به باد رفته است. گاندى در جشن استقلال شركت نكرد و اندوهگين در گوشه اى از هند با خود خلوت كرد. نهايتاً نهرو و جناح در آگوست ۱۹۴۷ در حضور نايب السلطنه وقت هند يعنى لرد مونت باتن تصميم به جدايى گرفتند.

بنابراين بايد ثروت كشور محاسبه و به نسبت بين هندى ها و پاكستانى ها تقسيم مى شد. سهم پاكستان به طور نقدى ۵۵۰ ميليون روپيه بود. پاكستان مى خواست كشمير را نيز به خود الحاق كند هند نيز از پرداخت اين مبلغ امتناع مى كرد. اما اين در اخلاق گاندى نمى گنجيد زيرا باعث بى اعتمادى بيشتر مى شد.

پس از تصميم به جدايى مسلمانان و هندو ها كشور در نزاع  و خون فرو رفت. بيش از چند صد هزار تن كشته و ميليون ها نفر آواره  شدند. در منطقه پنجاب، كلكته و دهلى جنگ هاى خونينى بين مردمى كه روزگارى همسايه بودند، رخ داد. گاندى وارد دهلى شد و در روز ۱۳ ژانويه تصميم گرفت «روزه تا سر حد مرگ» بگيرد، هفت شرط براى دست كشيدن از روزه خود گذاشت كه در غير اين صورت آنقدر روزه مى گرفت تا بميرد.

روز اول در «بيرلاهاوس» محل اقامتش عده اى جمع شدند و شعار دادند «بگذاريد گاندى بميرد» اما طى شش روز توانست هندو ها، پارسيان، مطرودين، مسلمانان و سيك ها را متحد كند و هند در صلح و آرامش فرو رفت. او خود را وجدان هند مى دانست كه با تحمل رنج ديگران را به خود آورد.

نايب السلطنه گفته بود: گاندى در هند معجزه كرد. او آخرين معجزه خود را در سن ۷۸ سالگى انجام داد.

پنجمين سوءقصد ۲۰ ژانويه ۱۹۴۸ بيرلاباوان دهلى ساعت 17.15 عصر: دو روز از آخرين «روزه تا سر حد مرگ» گذشته است. مهاتما به خاطر كشتار خونين مسلمانان و هندو ها دست به اين روزه زد. اكنون قصد دارد خود را به مراسم شامگاه دعا برساند جايى كه هفت تن انتظار او را مى كشند تا ناكامى خود را در كشتن گاندى جبران كنند: پاوا، ناتورام قدس، آپته، كاركار، باج، گوپال قدس و كيشتايا.

قرار بر اين بود كه با علامت قدس، ابتدا پاوا بمبى دست ساز را به طرف جايگاه مهاتما پرتاب كند سپس باج كه به بهانه عكاسى در پشت سر او قرار داشت، گاندى را با تپانچه هدف قرار دهد.

در لحظات آخر باج خود را باخت چرا كه احساس كرد راه فرارى ندارند، بنابراين بى آنكه به ديگران اطلاع دهد، آنجا را ترك كرد. در همين هنگام پاوا بمب را پرتاب كرد كه چاشنى آن خوب عمل نكرد. مهاتما جمعيت را دعوت به آرامش كرد. او فكرش مى كرد مشق نظامى سربازان است.

پليس پاوا را دستگير مى كند، اما تا شب هنگام از نقشه به پليس اطلاعى نمى دهد تا دوستانش فرار كنند. گرچه پاوا از نام حقيقى سردسته خود آگاه نبود، فقط مى دانست كه او سردبير هفته نامه اى  است كه به حزب افراطى «هندو مهاسابها» تعلق دارد. معدن لعل پاو «Madan Lal Pahwa» يكى از قربانيان كشتار هاى مسلمانان و هندو ها در پنجاب، منطقه اى مسلمان نشين، بود.

او بعد از دستگيرى در دادگاه گفت: «من با چشم هاى خودم شاهد فجايعى در پاكستان بودم و شايد كشتار هندوها در پنجاب...» اين جوان قتل پدر خود را نيز شاهد بود. او به بمبئى مى آيد و وارد شاخه نظامى حزب «مهاسابها» مى شود.قدس و آپته به پونا از توابع بمبئى برمى گردند تا ۲۹ ژانويه كه براى سوءقصدى ديگر عليه گاندى به دهلى بازگردند. بقيه اعضا متوارى مى شوند.
 
دادگاه ۲۸ مه ۱۹۴۸: «وير ساواركار» رهبر ۶۷ ساله حزب ناسيوناليست و افراطى «مهاسابها» به عنوان متهم رديف سوم در دادگاه مربوط به قتل گاندى حاضر شد. در تمام طول دادرسى هرگونه ارتباط خود را با قدس و آپته انكار كرد. «باج » از متهمان رديف دوم اعتراف كرد كه پيش از توطئه سه نفرى به اقامتگاه ساواركار و دفتر حزب رفتند. قدس و آپته به طبقه بالا رفته و بعد از پنج تا ده دقيقه بعد با ساواركار پايين مى آيند.

او به آنها مى گويد: «موفق باشيد و بازگرديد» در تاكسى آپته به باج مى گويد: «ساواركار پيش بينى كرده كه عمر طولانى گاندى سرآمده پس شكى نيست ماموريت با موفقيت انجام خواهد شد.»

ساواركار رهبر افراطى در طول عمرش به سه سوءقصد متهم بود كه هرگز اثبات نشد. سال ۱۹۰۹ جوانى را برانگيخت تا «سر كورزن وايلى» را بكشد.

به او گفت: «اگر موفق نشدى ديگر به صورت من نگاه نكن و اگر او را كشتى در راه آزادى هند شهيدى و نامت براى قرن ها باقى مى ماند.» پليس لندن شواهدى بر عمل مجرمانه او در دست داشت اما نتوانست آن را اثبات كند. او در قتل «جكسون» نيز متهم بود. ساواركار و گاندى در دوره جوانى در لندن ارتباط نزديكى داشتند. اما كسى نمى دانست سال ها بعد ساواركار برانگيزاننده جوانانى براى قتل گاندى خواهد بود.

گاندى درباره او گفته است: «در انگلستان او را خوب مى شناختم و روح وطن پرستى و فداكارى اش شهره بود.» در مارس ۱۹۲۷ آخرين ديدار آنها گفت: «ما درباره مسائلى اختلاف داريم اما اميدوارم با تجربه كردن هاى من مخالف نباشى.» ساواركار آدم خوش برخوردى نبود: «بايد تجربه هايت در راستاى ارزش ملى باشد.» دادگاه نتوانست جرم او را اثبات كند و او تبرئه شد. در سال ۱۹۶۷ در ۸۳ سالگى مرد.

ناتورام قدس جوان ۳۷ ساله از طبقه برهمانان و شغل او خياطى بود. او در دادگاه خود را آزادانديشى دانست كه نحله هاى فكرى را مطالعه كرده بود. روزگارى به خاطر نافرمانى مدنى كه گاندى مبدع آن در هند بود، به زندان افتاد. اما از گاندى روى گردانيد و شيفته افكار ساواركار شد.

«فكر كشتن گاندى آگوست ۱۹۴۷ در ذهنم شكل گرفت. زيرا گاندى باعث جدايى پاكستان از هند شد... در دهه بيست تاثير گاندى افزايش يافت و بر هند مسلط شد. فعاليت هاى آگاهى بخشى او تحت شعار حقيقت و عدم خشونت بود. هيچ آدمى نمى تواند اين شعار ها را نفى كند... اما اشتباه _ حتى خطرناك _ است كه فكر كنيم توده مردم قادر است يا مى تواند در زندگى روزمره تابع اين اصول شريف باشد. در واقع افتخار و وظيفه و عشق به خويشان و كشور ما را مجبور مى كند تا به عدم خشونت بى اعتنا باشيم و متوسل به زور شويم. هرگز متقاعد نشدم كه مبارزه مسلحانه در برابر تعدى اشتباه يا غير اخلاقى است. وقتى بايد با دشمنى جنگيد كه خشن، ظالم يا بى  رحم است... وظيفه مذهبى و اخلاقى است كه چنين دشمنى را با زور مغلوب كنيم. احترام من به مهاتما عميق و بى پايان است. پس كشتن او برايم ناخوشايند بود. گاندى را ترور كردم نه به خاطر خودخواهى و نفرت شخصى بلكه به خاطر وظيفه مقدسى كه ناشى از عشق پاكم به سرزمين مادريم است... و از اين كار پشيمان نيستم.»

۱۷ مه ۱۹۴۹ «رامداس گاندى» پسر سوم گاندى درباره ترور پدرش در نامه اى به قدس نوشت: «اين ترور مى تواند به برترى عدم خشونت بر خشونت تعبير شود... شما خود را مردى معقول و منطقى مى  دانيد اما آيا كشتن مردى كه صلح را نويد مى دهد، كارى عاقلانه و منطقى است؟... به نظر من از كشتن او پر غرور هستيد... من به فرماندارى كل دلايلى ارائه دادم كه نبايد شما مورد مجازات اعدام قرار گيريد. زيرا گاندى از مجازات اعدام متنفر بود.»

قدس در جواب او را برادر خطاب و اظهار تاسف كرده از اينكه روح او و خانواده اش دچار جراحت شده است اما «احساس مى كنم كه هميشه اين نمايش رافت چيزى جز كارى مزخرف نيست. تا به حال كارى نكرده ام كه پشيمان شوم.» در اين نامه نگارى ها آنها تفسير خود را از «بهاگوادگيتا» - كتاب مقدس هندوها _ ارائه دادند. قدس معتقد بود كه كريشنا (خدا) به آ رجونا دستور داد كه نبردى مرگبار با دشمنانش راه بيندازد. رامداس مثل پدرش معتقد بود كه اين مبارزه در روح و قلب آدمى رخ مى دهد. خود گاندى گفته بود «تفسير من از گيتا از جانب محققين متعصب مثل قطعه «موعظه بر بالاى كوه عيسى» مورد نقد واقع شد.»

قدس به اسطوره «مهابهاراتا» اشاره مى كند كه در آن جنگ و خشونت وجود دارد: «... به اعتقاد من هند در غياب گاندى پراتيك مى شود و قادر خواهد بود با دشمنانش مقابله به مثل كند و نيروى نظامى قدرتمندى تشكيل دهد. بى شك آينده من كاملاً حرام شده اما اين ملت از تهاجم پاكستان درامان خواهد بود.»

 15 نوامبر ۱۹۴۹ نزديك به دو سال بعد از ترور گاندى، حكم اعدام در مورد ناتورام قدس و نارايان آپته اجرا شد. ساير متهمان رديف دوم بعد از تحمل حبس آزاد شدند.

گاندى آنچنان كه مى خواست و پيش بينى مى كرد مرد. گويى ناملايمات و اوضاع هند گاندى و قدس را همزمان در ناخودآگاه يكديگر فرا مى خواند تا اين كار صورت گيرد. مهاتما دو روز پيش از مرگش گفته بود كه با لبخند و دعا در برابر قاتلش مى ميرد. صبح روز ۳۰ ژانويه به آبا گفته بود اگر من چنين بميرم بدان كه يك مهاتماى واقعى هستم.


فرادید

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها