امروز جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۴
کد خبر: ۲۰۰۸
تاریخ انتشار: ۰۵ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۷
برای شروع، بحث نقش طبقات اجتماعی در تحولات معاصر ایران را چگونه می‌توان بررسی کرد؟
   در ابتدا باید گفت که طبقات اجتماعی را می‌توان از جنبه‌های مختلف شناسایی و دسته‌بندی کرد. یک تقسیم‌بندی بر‌اساس دیدگاه اقتصادی است که طبقات را بر‌اساس میزان درآمد و ثروت   و در نتیجه طبقات اجتماعی را به طبقات بالا، طبقه متوسط و طبقه پایین تقسیم‌بندی می‌کند که هر کدام از اینها زیر‌شاخه‌های خاص خود را دارند. این تقسیم‌بندی را جریان‌های چپ و مارکسیست انجام می‌دهند. در تقسیم‌بندی‌های دیگر، میزان تحصیلات و عواملی از این دست را لحاظ می‌کنند. در نتیجه توقع طبقه بیشتر می‌شود که در این تقسیم‌بندی طبقات به طبقه سنتی و طبقه مدرن و براساس نوع مشاغل دسته‌بندی می‌شوند. در هر جامعه طبقه‌های مختلفی حضور دارند‌ که جزء جوامع انسانی ‌هستند. اگر در ایران نگاهی بیندازیم تا دوره مشروطه طبقه‌های سنتی را داریم و طبقه بالا و طبقه پایین‌ همه اینها در مشاغل سنتی مشغولند. آن زمان‌ هنوز عناوین مدرن وارد ایران نشده بود و برخورد‌شان با تمدن غرب محدود بوده ‌از زمان رضا شاه به این طرف یا بهتر است بگوییم از زمان مشروطه به این طرف به تدریج آموزش مدرن و نهاد‌سازی‌های مختلف شکل می‌گیرد؛ موسسات مدرن به‌وجود می‌‌آید و کم کم بخش‌های مدرن جامعه هم شکل می‌گیرد که به ایفای نقش در جامعه می‌پردازند. این طبقه به تناسب در تحولات ایران نقش‌آفرینی می‌کنند و هر کدام هم به اشکال مختلف تحت‌تاثیر عوامل مختلف قرار گرفته، فراگیر شده، گسترش پیدا کرده‌ یا اینکه سرکوب شدند‌ که‌ طی دوران مختلف قابل بررسی است. 
 با این رویکرد اولین تحول بزرگی که در کشور رخ داد، انقلاب مشروطه‌ بود؛ اگر بخواهیم نقش طبقات اجتماعی در تحولات مشروطه‌ را بررسی کنیم‌، آیا می‌توان گفت که شکل‌گیری این انقلاب توسط طبقه‌ای که به سوی مدرنیته بود استارت خورد و بعد از آن عامه مردم نیز باتوجه به شرایط موجود به آن پیوستند؟
   انقلاب مشروطه از جنبه‌های مختلف قابل بررسی و توجه است. اولا جامعه ایران در دوره قاجاریه به لحاظ شکلی تحت‌تاثیر غرب قرار گرفت. نهادسازی به معنای حقیقی ‌قبل از دوره مشروطه اتفاق نیفتاد. مدارس، دستگاه قضایی و... سنتی است. از آن دوران به بعد اندیشه غرب کم‌کم وارد جامعه ما شد. روشنفکران از طریق تجار و افرادی که به کشور‌های غربی رفت و آمد داشتند اندیشه غرب را وارد ایران کردند. یک بخش تغییرات ناشی از برخورد فکری با فرهنگ غرب است؛ افراد مختلف این ایده‌ها را ‌‌درون جامعه ما آوردند از جمله وزیر مختار ایران ‌در دوره قاجار‌ که سرشار از ایده‌هایی است که ویژگی‌های تمدن جدید را معرفی می‌کند‌ تا افراد دیگر که از طریق سیاحت‌ یا تجارت با غرب آشنا هستند و سعی دارند به لحاظ شکلی جامعه را تغییر دهند، اینها به لحاظ اندیشه‌ای جامعه را تحت تاثیر قرار دادند. روشنفکران به صورت ممتنع تحت‌تاثیر قرار گرفتند‌ و روحانیون هم اگر‌چه از منشا‌ دینی و اسلامی به موضوع نگاه می‌کردند ولی با ایده‌هایی که روشنفکران از غرب آوردند آشنا می‌شوند و تفاوت این دو جامعه را لحاظ می‌کنند. این نگاه‌ها‌ مطالبه‌ای را در جامعه ایران به‌وجود می‌آورد که تحت عنوان از بین بردن استبداد و قانونگرایی و نهایتا مشروطه ظهور پیدا می‌کند. یک بخش دیگر هم ظلم‌ستیزی است. عواملی که عامه مردم انقلاب مشروطه را خواستارند ظلم‌هایی است که به‌مردم روا داشته می‌شد‌ و مردم را به سمت مبارزه هدایت می‌کند و البته بارزترین عامل در مشروطه‌خواهی مردم و طبقات مختلف است. البته انقلاب مشروطه انقلاب طبقه پایین نیست، انقلاب طبقه متوسط به بالا در شهرها‌ست و انقلابی است که تا طبقات بالا هم امتداد پیدا می‌کند. البته بخشی از فعالان جنبش مشروطه در دستگاه سیاسی دولت هم هستند مانند میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله که در مشروطه نقش دارد.
 شما طبقات اجتماعی در ایران را از لحاظ مطالبات اجتماعی و سیاسی به دو دسته سنتی و مدرن تقسیم‌بندی کردید‌؛ حال نقش مردم از مشروطه تا انقلاب اسلامی را چگونه بررسی می‌کنید؟ 
   بله برداشت درستی است. اما درباره سوال شما باید بگویم که مشخصا از زمان روی کار آمدن رضا‌شاه تحولات و اقدامات توسعه‌ای در ایران شروع می‌شود. نهادهای جدید در ایران شکل می‌گیرد؛ از ارتش و اوقاف گرفته تا دانشگاه؛ که اینها زمینه‌ساز تشکیل طبقه‌ای اجتماعی در ایران می‌شود که اصطلاحا به آنها می‌توان طبقه متوسط مدرن را اطلاق کرد. آنها از مدارس و دانشگاه‌های جدید فارغ‌التحصیل شده و در مشاغل مدرن هم مشغول کار می‌شوند. رضا‌شاه به وجود آورنده این طبقه بود و در عین حال هم خودش و هم پسرش نسبت به این طبقه بسیار بیمناک بودند. علت آن هم این بود که با‌لطبع طبقه متوسط جدید خواسته‌هایی برای معیشت و شغل دارد. در نتیجه مشارکت در مسائل مدنی و سیاسی و غیره برای این طبقه مهم است. طبعا پهلوی اول و دوم ظرفیت و آمادگی پذیرش این انتقاد‌ها را نداشتند بنابراین هم به وجود آورنده این طبقه بودند و هم خودشان از آن واهمه داشتند. 
 پس طبقه متوسط در این تحولات عاملیت دارد ؟
تحولات بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی بخش عمده آن حاصل عملکرد این طبقه و البته طبقه متوسط سنتی در ایران است. طبقه پایین در ایران به ندرت به ایفای نقش پرداخته ‌‌است. اقداماتی از سوی جریان‌های چپ و حزب توده برای بسیج طبقات پایین و کارگران صورت گرفت ولی منتج به نتیجه‌ای نبوده است. ولی طبقه متوسط سنتی و مدرن همواره و به‌طور موثر نقش‌آفرین بودند. جنبش ملی‌ یا نهضت ملی حاصل پیوند بین این دو طبقه است و باید گفت که هر دو بخش طبقه متوسط سنتی و مدرن با هم متحد می‌شوند. زمانی که اختلافی بین این دو طبقه اتفاق میافتد و اختلافی بین آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق پیدا می‌شود، این حرکت با شکست مواجه می‌شود. 
جریان پانزده خرداد حاصل خیزش طبقه سنتی در ایران است. در مورد انقلاب اسلامی هم می‌توان گفت که انقلابی بین‌طبقه‌ای بود. حرکت و اقدام طبقات مختلف شهری در ایران است. بخشی از طبقه پایین است نه طبقه بسیار فقیر؛ بلکه منظورم طبقه نسبا مرفه پایین است. همچنین طبقه متوسط سنتی و طبقه متوسط جدید کنشگران اصلی انقلاب اسلامی هستند و چون بین آنها پیوند خوبی برقرار شد به پیروزی انقلاب اسلامی منجر می‌شود. طبقه متوسط جدید و روشنفکران در واقع در فاصله بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ به نوعی به این نتیجه می‌رسد که اگر بخواهد تحولی ایجاد کند چاره‌ای ندارد جز اینکه از روحانیت و از دین کمک بجوید که در سخنان و روشنفکران ما مانند داریوش شایگان و دکتر علی شریعتی بازگشت به‌خویشتن و پیوند با مذهب این پیوند به وجود می‌یاید و تا زمان پیروزی انقلاب هم همچنان این پیوند برقرار است. 
  چرا پهلوی اول و دوم از طبقه متوسط سنتی واهمه داشتند؟
   ‌پهلوی اول و‌ پهلوی دوم از طبقه متوسط سنتی واهمه داشتند و اتفاقا بخشی از اقدامات اصلاحات ارضی آن هم برای محدود کردن این طبقه متوسط سنتی است. در واقع محمد‌رضا‌ پهلوی با اصلاحات ارضی دو هدف عمده داشت. او در واقع نمی‌خواست به اصلاحات ارضی تحقق ببخشد. بلکه او می‌خواست اول قدرت زمین‌داران را محدود کند چون از آنها واهمه داشت. ‌از طرف دیگر می‌خواست طبقه کشاورز را به‌عنوان پایگاه حمایتی خودش تقویت کند که از طریق تقویت این طبقه آنها را در برابر طبقه متوسط جدید قرار بدهد. در واقع پایگاه حمایتی خودش را از طبقه زمین‌داران به طبقه کشاورزان منتقل کند. در همان زمان پیش‌بینی هوشمندانه‌ای از طرف «بیل» نویسنده معروف صورت گرفت. او در کتابش در همان زمان می‌نویسد: ‌در طبقه کشاورز به دلیل اصلاحات ارضی از مواهب خوبی بهره‌مند می‌شوند و سپس بچه‌های خودشان را به دانشگاه‌های جدید می‌فرستند و بچه‌های اینها عضوی از طبقه متوسط جدید می‌شوند و بازتولید مخالفان پهلوی اتفاق می‌افتد.» که در عمل هم اینگونه شد. بخشی از تحصیلکردگان و روشنفکران جدید از فرزندان این طبقه متوسط پایین بودند و از طرفی هم پدرانشان نتوانستند از مواهب کشاورزی بهره‌‌مند شوند بنابر‌این مهاجرت کرد‌ه و زمین‌ها را رها کردند ‌و به حاشیه‌نشینی شهرها روی آوردند و در زندگی شهری‌شان با مقایسه باورها با زندگی و شیوه زندگی در شهرها به صف انقلابیون‌ پیوستند و با اتکا به مذهب‌ علیه دولت پهلوی دست به عمل زدند. 
  به‌نوعی آن واهمه پهلوی اول و دوم نیز اتفاق افتاد! به نظر شما طبقات اجتماعی در این دوران مطالبات سیاسی‌ یا فرهنگی واحد داشتند؟ 
   قطعا مطالبات همه طبقات باتوجه به نیازها و مقاطع یکسان نیست. مطالبات طبقه پایین معیشت و نیاز به مسکن، غذا و... است. طبقه متوسط از این نیازها گذر کرده و خواسته‌های متفاوت‌تری دارد‌؛ خواسته‌هایی مانند مشارکت و احترام و آزادی. طبعا طبقه‌های بالا خواسته‌هایش متفاوت‌تر است. آنها نیازهای بالاتر از طبقه متوسط سنتی و مدرن دارند‌. خب این تفاوت‌ها وجود دارد؛ منتها در موضوع انقلاب اسلامی آن چیزی که توانست همه این خواسته‌ها را یکسان کند و به حاشیه براند، ایدئولوژی است. ایدئولوژی اسلامی این نارضایتی‌ها را که به معنای نفی وضع موجود است، در قالب مطالبات وضع مطلوب که حکومت اسلامی بود پیدا کرد و در ذیل آن همه این طبقات احساس می‌کردند که در حکومت اسلامی خواسته‌های مختلف آنها از نظر رفاهی و سیاسی و... تحقق پیدا می‌کند. طبقه پایین برداشتش این بود که از طریق حکومت اسلامی وضعش بهتر می‌شود؛ طبقه متوسط هم احساس می‌کرد که به خواسته‌هایی چون مشارکت و آزادی دست می‌یابد و غیره و این عامل باعث شد که وحدت بین طبقات به وجود آید. 
 به صورت عام نقش و جایگاه توده طبقه پایین مردم در تحولات اجتماعی کجاست؟ 
   طبقه پایین در تاریخ معاصر نقش دارد، نه اینکه نقش نداشته باشد. افرادی مانند آقای کاظمی‌ و دیگران در کتاب‌هایی مانند سیاست خیابانی به این موضوع پرداختند که طبقه‌های پایین به‌هرحال در مقاطع مختلف نقش‌آفرینی کرده است. ولی حرکت‌های آنها بیشتر شهری است و بیشترین نقش را در تحولات اجتماعی طبقه متوسط سنتی و جدید داشتند. گروه‌های چپ هم تلاش زیادی کردند تا طبقه پایین جامعه و حلبی‌آبادی‌ها را با خود همراه کنند ولی به دلیل مشکلات معیشتی این طیف عملا این اتفاق صورت نگرفت. چراکه این گروه دچار یک نوع محافظه‌کاری هستند و کمتر به نقش‌آفرینی فکر می‌کنند. بر‌خلاف ایده مارکس که معتقد بود ‌ هر‌چه‌قدر فقر افزایش پیدا کند، انگیزه برای انقلاب بیشتر می‌شود، در عمل اینگونه نیست و طبقه پایین انگیزه زیادی برای تغییر ندارد. با خود می‌اندیشد که به جای اینکه بیاید در راهپیمایی شرکت کند می‌رود و درآمدی مختصر کسب می‌کند برای خانواده‌اش. 
 جریان‌ها و طبقاتی که با احزاب و گروه‌ها همراه بودند چطور؟
   گروه‌های همراه با احزاب هم نقش‌آفرینی داشتند؛ مثل جبهه ملی که در نهضت ملی بسیار ایفای نقش می‌کند و هم حزب توده که به زعم خودش جز‌و حزب‌های بسیار قدرتمند در تاریخ ایران است که می‌توان گفت در تاریخ ایران ‌بی‌سابقه است و مانند آن شکل نگرفته است. در زمان نهضت ملی حزب توده فقط در تهران ۶۰ هزار عضو داشته است. سازماندهی شده هم بود و در حد خودش توانایی بسیج بخش‌هایی از طبقات جامعه را داشتند و ایفای نقش هم کردند؛ اما اگر بخواهیم بگوییم که همه اتفاقات از طریق احزاب بوده قطعا چنین نبوده است. 
در انقلاب اسلامی روحانیت بیشترین نقش را در بسیج توده‌ها بر‌عهده داشت و شبکه‌های مساجد هم بهترین پایگاه‌ها برای انجام امور مربوط به انقلاب و بسیج توده‌ها و طبقه پایین و متوسط و جدید را برعهده داشت. باید در نظر بگیرید که پهلوی اجازه فعالیت حزبی نمی‌داد. آن زمان سرکوب شدید وجود داشت و سازمان‌های زیر‌زمینی هم فعالیت‌شان ‌زیاد شده بود در این دوران شبکه مساجد بیشترین نقش را ایفا کرد و روحانیت وارد صحنه شد و مساجد را فعال کرد و انقلاب به پیروزی رسید.  
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
نیازمندیها
مطبوعات و خبرگزاریها